وقتی استاد جدیدته pآخر
وقتی استاد جدیدته pآخر
_انگار کسی نیست
*هوم..
هرگاه به دنبال وسایل می بود برندازش میکردی...
اجزای صورتش تمام حرکاتش
تا اینکه ناخوداگاه لب زدی*: اگه همچین شوهری داشتم خوشبخت میشدم مرد با شنیدن حرفت با تعجب و خجالت نگاهت میکرد.. متوجه شدی که حرفی که زدی رو بلند گفتی میخواستی درستش کنی که مرد بهت نزدیک شد
و لب زد_: اگه منم همچین بیبی بانمکی داشتم خوشبخت بودم
با تعجب به طرف مقابلت نگاه میکردی میتونستی احساس کنی که قرمز شدی و با قرار گرفتن لباش رو لبات حتی تعجبت چند برابر هم شد...
_انگار کسی نیست
*هوم..
هرگاه به دنبال وسایل می بود برندازش میکردی...
اجزای صورتش تمام حرکاتش
تا اینکه ناخوداگاه لب زدی*: اگه همچین شوهری داشتم خوشبخت میشدم مرد با شنیدن حرفت با تعجب و خجالت نگاهت میکرد.. متوجه شدی که حرفی که زدی رو بلند گفتی میخواستی درستش کنی که مرد بهت نزدیک شد
و لب زد_: اگه منم همچین بیبی بانمکی داشتم خوشبخت بودم
با تعجب به طرف مقابلت نگاه میکردی میتونستی احساس کنی که قرمز شدی و با قرار گرفتن لباش رو لبات حتی تعجبت چند برابر هم شد...
۱.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.