پارت22
پارت22
تهیونگ: خب من امشب میخوام اینجا بمونم
جنی: اوه راست میگی
باشه بمون ولی شیطونی نمیکنیا
تهیونگ: قول نمیدم😉
جنی: باشه☺️
ته نشسته بود گفتم چی میخوری گفت یه قهوه ی ساده
باشه الان برات میارم
..................................
بیا اینم قهوت نوش جان
تهیونگ: مرسی عشقم
چند دقیقه بعد
ته: ببینم جنی تو اصلا منو دوست داری؟
جنی: این چهحرفیه تهیونگ شی من عاشقتم
ته. اگه عاشقم بودی انقدر باهام موذب نبودی
جنی: من موذب نیستم
ته: چرا هستی
قشنگ از قیافت معلومه
رفتم جلوشو دستامو دو طرف صورت ته گذاشتمو بهش گفتم چرا ناراحتی از من چیز بدی دیدی؟ لطفا باهام روراست باش
ته: چرا امروز صبح رفتی
جنی: خودت شب میفهمی 😈😈
ته: یهنی اولش بهم دروغ گفتی.؟
جنی: خب اره.... ولی چون میخـاستم سوپرایزت کنم دروغ گفتم.... امم ببخشید تهیونگ شی
ته: خیلی خب باشه بخشیدم ولی از این به بعد بهم دروغ نگو باشه؟
جنی: باوشه
ته: کنجکاو شدم حالا من چجوری تا شب صبر کنم اخه 😫
جنی: چرا اینطوری میکنی فقط چند ساعت مونده
ته: باوشه میصبرم فقط بخاطر عشقم
از طرف لیسا: از خواب بیدار شدم و دیدم رو تختم تو ذهنم( اه چرا من با حوله اینجا خوابیدم...... فکر کنم صبح کوک از دستم ناراحت شد چون اونجوری گفتم... اه خاک بر سر من چرا اونجوری گفتم حتما دلش گرفته باید امشب از دلش در بیارم ولی خیلی سکسی 😈)
کوک: هی خانم مانوبان... یه ساعته دارم صدات میکنما تو کدوم رویایی
لیسا: عه... امم.. ببخشید... نه تو هیچ رویایی نبودم
کوک: خیلی خب حالا ..... خب دیگه الان باید صبحانه بخوریم
لیسا: چی.... مگه تو نخوردی؟
کوک: نه
مگه میشه من بدون عشقم چیزی بخورم
لیسا: ساعت.... اوه یک و نیم دیگه الان صبحانه نمیچسبه
کوک: پس نهار بخوریم؟
لیسا: مگه
امادس؟
کوک. اره
لیسا: وای اخ جوون نرسی جونگ کوک شی عاشقتم
کوک: 😂 باشه حالا انقدر لوسم نکن
لیسا: 😂باشه بریم من خیلی گشنمه فقط بزار لباس بپوشم
کوک: موهاتم من خشک میکنم
لیسا: باشه عشقم و لبای کوک رو میبوسه
کوک: اخ انرژی گرفتم 😁
لیسا: از دست تو 😂
کوک: خب من میرم بیرون تا تو راحت باشی
لیسا: نهههه..... دیگه نرو میخوام باهات راحت باشم
کوک: یعنی چی.... نرم؟
لیسا: نه دیگه همینجا بشین
کوک: خیلی خب
لیسا: معلومه خیلی خوشحال شدیا . شیطون
کوک: اره خب همسرم باهام راحته بایدم خوشحال باشم 😄
رفتم و لباس زیرامو پوشیدم البته نه جلوش تو حموم بعد شلوارکمم پوشیدم و بالا تنم لخت بود فقط سوتینم بود اومدم بیرون کوک همینجور متعجب مونده بود
لیسا: 😳چیه
کوک: هیچی اخه نه به صبح نه به الان
لیسا: گفتم که دیگه باهات راحتم
و کوک بلند شد و لیسا و بغل کرد و گفت دوست دارم
تهیونگ: خب من امشب میخوام اینجا بمونم
جنی: اوه راست میگی
باشه بمون ولی شیطونی نمیکنیا
تهیونگ: قول نمیدم😉
جنی: باشه☺️
ته نشسته بود گفتم چی میخوری گفت یه قهوه ی ساده
باشه الان برات میارم
..................................
بیا اینم قهوت نوش جان
تهیونگ: مرسی عشقم
چند دقیقه بعد
ته: ببینم جنی تو اصلا منو دوست داری؟
جنی: این چهحرفیه تهیونگ شی من عاشقتم
ته. اگه عاشقم بودی انقدر باهام موذب نبودی
جنی: من موذب نیستم
ته: چرا هستی
قشنگ از قیافت معلومه
رفتم جلوشو دستامو دو طرف صورت ته گذاشتمو بهش گفتم چرا ناراحتی از من چیز بدی دیدی؟ لطفا باهام روراست باش
ته: چرا امروز صبح رفتی
جنی: خودت شب میفهمی 😈😈
ته: یهنی اولش بهم دروغ گفتی.؟
جنی: خب اره.... ولی چون میخـاستم سوپرایزت کنم دروغ گفتم.... امم ببخشید تهیونگ شی
ته: خیلی خب باشه بخشیدم ولی از این به بعد بهم دروغ نگو باشه؟
جنی: باوشه
ته: کنجکاو شدم حالا من چجوری تا شب صبر کنم اخه 😫
جنی: چرا اینطوری میکنی فقط چند ساعت مونده
ته: باوشه میصبرم فقط بخاطر عشقم
از طرف لیسا: از خواب بیدار شدم و دیدم رو تختم تو ذهنم( اه چرا من با حوله اینجا خوابیدم...... فکر کنم صبح کوک از دستم ناراحت شد چون اونجوری گفتم... اه خاک بر سر من چرا اونجوری گفتم حتما دلش گرفته باید امشب از دلش در بیارم ولی خیلی سکسی 😈)
کوک: هی خانم مانوبان... یه ساعته دارم صدات میکنما تو کدوم رویایی
لیسا: عه... امم.. ببخشید... نه تو هیچ رویایی نبودم
کوک: خیلی خب حالا ..... خب دیگه الان باید صبحانه بخوریم
لیسا: چی.... مگه تو نخوردی؟
کوک: نه
مگه میشه من بدون عشقم چیزی بخورم
لیسا: ساعت.... اوه یک و نیم دیگه الان صبحانه نمیچسبه
کوک: پس نهار بخوریم؟
لیسا: مگه
امادس؟
کوک. اره
لیسا: وای اخ جوون نرسی جونگ کوک شی عاشقتم
کوک: 😂 باشه حالا انقدر لوسم نکن
لیسا: 😂باشه بریم من خیلی گشنمه فقط بزار لباس بپوشم
کوک: موهاتم من خشک میکنم
لیسا: باشه عشقم و لبای کوک رو میبوسه
کوک: اخ انرژی گرفتم 😁
لیسا: از دست تو 😂
کوک: خب من میرم بیرون تا تو راحت باشی
لیسا: نهههه..... دیگه نرو میخوام باهات راحت باشم
کوک: یعنی چی.... نرم؟
لیسا: نه دیگه همینجا بشین
کوک: خیلی خب
لیسا: معلومه خیلی خوشحال شدیا . شیطون
کوک: اره خب همسرم باهام راحته بایدم خوشحال باشم 😄
رفتم و لباس زیرامو پوشیدم البته نه جلوش تو حموم بعد شلوارکمم پوشیدم و بالا تنم لخت بود فقط سوتینم بود اومدم بیرون کوک همینجور متعجب مونده بود
لیسا: 😳چیه
کوک: هیچی اخه نه به صبح نه به الان
لیسا: گفتم که دیگه باهات راحتم
و کوک بلند شد و لیسا و بغل کرد و گفت دوست دارم
۷۷.۴k
۱۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.