عشق ناخواسته part 83
داشتیم فیلم میدیم که صدای در اومد
هوسوک ـ دایون برو در رو باز کن
دایون ـ چرا خودت نمیری
هـوسوک ـ باشه بابا رفتم
و هوسوک رفت و غذا ها رو گرفت و روی میز چید و دوتایی شروع کرد به خوردن
هوسوک ـ دایون نظرت چیه بریم شهر بازی
دایون ـ شوخی خوبی بود
هوسوک ـ من که شوخی نکردم خیلی جدی گفتم
دایون ـ من برم شهر بازی شوخی میکنی دیگه
هوسوک ـ خوب بیا باهم بریم لب دریا
دایون ـ ام اره این بهتره پس عصر میریم
هوسوک ـ اوکی خوب دیگه ظرف ها با تو
دایون ـ با شه حالا
غذا که تموم شد هوسوک رفت و روی مبل نشست و گوشیش رو برداشت ولی معلوم نبود داشت چیکار می کرد
دایون هم رفت تا ظرف ها رو بشوره
بعد از چند مین
از زبان دایون
وای خدا اصلا حوصله ندارم ظرف ها رو سریع شستم دیدم هوسوک داره با گوشی ور میره دایون هم گوشیش رو برداشت و. داشت باهاش ور میرفت
دایون ـ هوسوک تو یکساعت داری با اون گوشی چیکار می کنی
هوسوک ـ ها ام راستش
دایون ـ صبر کن داری چیکار می کنی
هوسوک ـ خوب راستش دارم دنبال یه فیلم خوب میگردم تا نگاه کنم
دایون ـ اها فکر کردم داری به کسی پیام میدی
هوسوک ـ مثلا به کی پیام بدم
دایون ـ بی خیال راستی امروز که می خوایم بریم ساحل چی بپوشم
هوسوک ـ نمیدونم نظر خودته فقط یه چیزی بپوش باز نباشه
دایون ـ حتما
خوب خلاصه اینا رفتن باهم یه فیلم نگاه کردن بعد از فیلم هم هر کدومشون رفتن لباس بپوشن تا برن لب ساحل
از زبان دایون
هوسوک گفت لباس باز باز نپوشم منم از اونجایی که کرم دارم قراره یه لباس باز بپوشم که اقا حال کنه
(بچه ها بعد عکس لباس رو میزارم)
لباسم رو پوشیدم و بعد رفتم دایین
هوسوک ـ دایون مگه نگفتم لباس باز نپوش
دایون ـ اره میدونم ولی ادم وقتی میره لب ساحل که لباس پوشیده نمیپوشه
هوسوک. ـ. برات دارم
دایون ـ هیچ غلطی نکی تونی انجام بدی
هوسوک ـ ببینیم و تعریف کنیم
دایون. میبینیم تعریف می کنیم
خوب پارت بعد شرط نداره
ساعت یک یا یک و نیم دوباره شروع به نوشتن می کنم
منتظر باشید
هوسوک ـ دایون برو در رو باز کن
دایون ـ چرا خودت نمیری
هـوسوک ـ باشه بابا رفتم
و هوسوک رفت و غذا ها رو گرفت و روی میز چید و دوتایی شروع کرد به خوردن
هوسوک ـ دایون نظرت چیه بریم شهر بازی
دایون ـ شوخی خوبی بود
هوسوک ـ من که شوخی نکردم خیلی جدی گفتم
دایون ـ من برم شهر بازی شوخی میکنی دیگه
هوسوک ـ خوب بیا باهم بریم لب دریا
دایون ـ ام اره این بهتره پس عصر میریم
هوسوک ـ اوکی خوب دیگه ظرف ها با تو
دایون ـ با شه حالا
غذا که تموم شد هوسوک رفت و روی مبل نشست و گوشیش رو برداشت ولی معلوم نبود داشت چیکار می کرد
دایون هم رفت تا ظرف ها رو بشوره
بعد از چند مین
از زبان دایون
وای خدا اصلا حوصله ندارم ظرف ها رو سریع شستم دیدم هوسوک داره با گوشی ور میره دایون هم گوشیش رو برداشت و. داشت باهاش ور میرفت
دایون ـ هوسوک تو یکساعت داری با اون گوشی چیکار می کنی
هوسوک ـ ها ام راستش
دایون ـ صبر کن داری چیکار می کنی
هوسوک ـ خوب راستش دارم دنبال یه فیلم خوب میگردم تا نگاه کنم
دایون ـ اها فکر کردم داری به کسی پیام میدی
هوسوک ـ مثلا به کی پیام بدم
دایون ـ بی خیال راستی امروز که می خوایم بریم ساحل چی بپوشم
هوسوک ـ نمیدونم نظر خودته فقط یه چیزی بپوش باز نباشه
دایون ـ حتما
خوب خلاصه اینا رفتن باهم یه فیلم نگاه کردن بعد از فیلم هم هر کدومشون رفتن لباس بپوشن تا برن لب ساحل
از زبان دایون
هوسوک گفت لباس باز باز نپوشم منم از اونجایی که کرم دارم قراره یه لباس باز بپوشم که اقا حال کنه
(بچه ها بعد عکس لباس رو میزارم)
لباسم رو پوشیدم و بعد رفتم دایین
هوسوک ـ دایون مگه نگفتم لباس باز نپوش
دایون ـ اره میدونم ولی ادم وقتی میره لب ساحل که لباس پوشیده نمیپوشه
هوسوک. ـ. برات دارم
دایون ـ هیچ غلطی نکی تونی انجام بدی
هوسوک ـ ببینیم و تعریف کنیم
دایون. میبینیم تعریف می کنیم
خوب پارت بعد شرط نداره
ساعت یک یا یک و نیم دوباره شروع به نوشتن می کنم
منتظر باشید
۸.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.