خون اشام ورژن عاشق پارت اخر
ات ویو
بعد از اینکه صدا رو ضبط کردم موبایل رو برگردوندم توی کیفم و شروع کردم ب هم صحبتی باهاشون خب شاید از انسان ها متنفر شده باشم ولی خودم از اون هام و اینکه الان دارم برای انتقام اماده میشم شاید از روی غریزه ی انسانیم باشه درسته ما انسان ها موجودات عاشق پیشه ای هستیم هیچ موجودات بسار کینه ای هستیم شاید بنظر یه دسته از افراد اصلا کینه ای نباشن اما.اصلا اینطور نیست کاملا با اون چیزی ک فکرشو میکنید فرق داره انسان ها چ بخوان چ ن انتقامشون رو میگیرن ب نحوه ی خودشون و من با اینکه خون اشام شدم هنوز هم غریزه ی انسانیم رو دارم و حاضر نیستم از انسان هایی که موجبه جدایی من و خب..عشقم از هم جدا بشیم بگذرم
حالا این وسط اگه چند تا خونم ریخته بشه.. بخاطر اون هیچ اشکالی نداره
توی افکارم بودم که منشی
صدام زد: خانم کیم..خانم کیم دو ساعته داریم صداتون میکنیم..
ات:ب..بله ببخشید..حواسم ب نقشه بود
منشی در حالی که نگاهش بهم مشکوک بود گفت منشی: کدوم نقشه؟!
ات: ..نقشه رو الان توضیح میدم ب بقیه هم بگو بیان بعدا عقب نمونن
منشی:(رو ب بقیه ی اعضای) دیگه بسه جمع کنید بیاید اینجا جمع بشین
ات: احتمال اینکه خوناشام ها امکان داره از تلپورت و قدرت هایی دیگه ای مثل ناپدید شدنشون استفاده کنن و مارو زیر نظر قرار بدن از نقشه ی B استفاده میکنیم...و امید وارم که خوب یادتون باشه نقشه ی B چی بود چون قرار نیست ک دوباره تکرارش کنم
(علامت کارمند ها+)
+اما خانم کیم نقشه ی B ریسکش بالاعه
+ درسته حداقل 11 نفر میخواییم که نقشه عملی بشه
+خانم کیم چرا بی موقع نقشه رو عوض میکنید؟!
ات: همینی که گفتم رو اجرا میکنید
و بعد از پوزخندی ادامه دادم: مشکلی هست؟؟؟!
وقتی هکه سر به زیر شدن و کسی حرفی نزد گفتم: خوبهـــ
نویسنده ویو
همه ی اعضای تیم اماده بودن و تهیونگ ک سر دسته بود گفت: علامت ک دادم از پشت بوم حمله میکنید فقط حواستون باشه ب ملکم اسیبی برسه...کاری میکنم ک حتی روحتونم کسی پیدا نکنه
اعضای تیم: چشم ارباب
تهیونگ: خوبه حواستون باشه
و با نگاه تهدید امیزی رو شو برگردوند..
پایان فلش بک
(توی پارت اول اگه یادتون باشه نوشته فلش بک)
ات داشت توی دفتر خاطراتش چیزی مینوشت خب طبق معمول تهیونگ هم کنجکاوانه نگاهاش میکرد ک حداقل بخونه چیه
اما امان از نقشه های 20 سال پیش که ملکشو تبدیل ب خوناشام کرده بود و اون دیگه نمیتونست فکرشو بخونه پسر با ناامیدی سرشو پایین انداخت
و ب سمت ات رفت
تهیونگ: بیب چیکار میکنی ب منم نشون بده خب...
ات: هوووم شاید بعدا.(با یه لبخند ملیح)
تهیونگ اذیت نکن دیگه چیه
ات:داستان زندگیمونه..
تهیونگ: انقدر برات مهمم؟
ات:اهوم
و بعد با بوسهی شیرینی داستان پایان میابه
------__♡__-----
تموم شد 😭😭
عردوستون دالم
بعد از اینکه صدا رو ضبط کردم موبایل رو برگردوندم توی کیفم و شروع کردم ب هم صحبتی باهاشون خب شاید از انسان ها متنفر شده باشم ولی خودم از اون هام و اینکه الان دارم برای انتقام اماده میشم شاید از روی غریزه ی انسانیم باشه درسته ما انسان ها موجودات عاشق پیشه ای هستیم هیچ موجودات بسار کینه ای هستیم شاید بنظر یه دسته از افراد اصلا کینه ای نباشن اما.اصلا اینطور نیست کاملا با اون چیزی ک فکرشو میکنید فرق داره انسان ها چ بخوان چ ن انتقامشون رو میگیرن ب نحوه ی خودشون و من با اینکه خون اشام شدم هنوز هم غریزه ی انسانیم رو دارم و حاضر نیستم از انسان هایی که موجبه جدایی من و خب..عشقم از هم جدا بشیم بگذرم
حالا این وسط اگه چند تا خونم ریخته بشه.. بخاطر اون هیچ اشکالی نداره
توی افکارم بودم که منشی
صدام زد: خانم کیم..خانم کیم دو ساعته داریم صداتون میکنیم..
ات:ب..بله ببخشید..حواسم ب نقشه بود
منشی در حالی که نگاهش بهم مشکوک بود گفت منشی: کدوم نقشه؟!
ات: ..نقشه رو الان توضیح میدم ب بقیه هم بگو بیان بعدا عقب نمونن
منشی:(رو ب بقیه ی اعضای) دیگه بسه جمع کنید بیاید اینجا جمع بشین
ات: احتمال اینکه خوناشام ها امکان داره از تلپورت و قدرت هایی دیگه ای مثل ناپدید شدنشون استفاده کنن و مارو زیر نظر قرار بدن از نقشه ی B استفاده میکنیم...و امید وارم که خوب یادتون باشه نقشه ی B چی بود چون قرار نیست ک دوباره تکرارش کنم
(علامت کارمند ها+)
+اما خانم کیم نقشه ی B ریسکش بالاعه
+ درسته حداقل 11 نفر میخواییم که نقشه عملی بشه
+خانم کیم چرا بی موقع نقشه رو عوض میکنید؟!
ات: همینی که گفتم رو اجرا میکنید
و بعد از پوزخندی ادامه دادم: مشکلی هست؟؟؟!
وقتی هکه سر به زیر شدن و کسی حرفی نزد گفتم: خوبهـــ
نویسنده ویو
همه ی اعضای تیم اماده بودن و تهیونگ ک سر دسته بود گفت: علامت ک دادم از پشت بوم حمله میکنید فقط حواستون باشه ب ملکم اسیبی برسه...کاری میکنم ک حتی روحتونم کسی پیدا نکنه
اعضای تیم: چشم ارباب
تهیونگ: خوبه حواستون باشه
و با نگاه تهدید امیزی رو شو برگردوند..
پایان فلش بک
(توی پارت اول اگه یادتون باشه نوشته فلش بک)
ات داشت توی دفتر خاطراتش چیزی مینوشت خب طبق معمول تهیونگ هم کنجکاوانه نگاهاش میکرد ک حداقل بخونه چیه
اما امان از نقشه های 20 سال پیش که ملکشو تبدیل ب خوناشام کرده بود و اون دیگه نمیتونست فکرشو بخونه پسر با ناامیدی سرشو پایین انداخت
و ب سمت ات رفت
تهیونگ: بیب چیکار میکنی ب منم نشون بده خب...
ات: هوووم شاید بعدا.(با یه لبخند ملیح)
تهیونگ اذیت نکن دیگه چیه
ات:داستان زندگیمونه..
تهیونگ: انقدر برات مهمم؟
ات:اهوم
و بعد با بوسهی شیرینی داستان پایان میابه
------__♡__-----
تموم شد 😭😭
عردوستون دالم
۴.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.