wait for me p8
زمان حال..سئول...خونه تهیونگ
با دادی که کشید حتی بدن خودش هم لرزید پاهاش لرزیدن و روی زمین افتاد داد و گریه قاطی شده بودن و جوری بود که جونگ کوک فقط تهیونگ و بغل میکرد از اینکه بهترین دوستش تو این وضعیه زار میزد تهیونگ با عجله خودشو از بغل جونگ کوک کشید بیرون و سمت یه در ساده ته اتاق خودش رفت جونگ کوک هم از ترس اینکه تهیونگ کاری دست خودش نده دنبالش رفت .. تهیونگ رمز در رو زد و وارد اون اتاق شد و در و بست تا جونگ کوک نتونه وارد بشه جونگ کوک هم که این وضعیت و دید سعی کرد اروم باشه چون میدونست وقتی تهیونگ حالش اینجوری میشه فقط خود تهیونگ و هایون میتونستن ارومش کنن..هایون که خودش دلیل این حال تهیونگ بود پس الان فقط تهیونگ میتونه خودشو اروم کنه..تهیونگ توی اون اتاق تمام چیزی که از هایون داشت و نگه میداشت..کش موش..لباساش..نقاشیاش..عطرش و حتی قسمت کوچیکی از موهاش که تهیونگ بدون اینکه خودش بفهمه از موهاش چیده بود تا نگهش داره و هر وقت که هایون پیشش نبود و دلتنگش بود بوش کنه..توی همون اتاق نشست و تا میتونست زار زد و میون گریه هاش جوری که کوک از پشت در میشنید میگفت:چرا برگشتی هایون....هقق بهت گفتم...هیچوقت ... هق هیچوقت نمیخوام ببینمت.....بهت سیلی زدم....از خونم انداختمت بیرون..هققق...هققق...چچچچچراااا بررگشتییییی هایونممممممم...چرا دوباره منو دلتنگ خودت کردی؟ سعی کردم تو رو از یادم ببرم...اما نشد ... و با برگشتنت همون یکم شانسی که منو به زندگی عادیم برمیگردوند از بین رفت هایوووننننن»بعد چند مین گریه احساس کرد دیگه اشکاش نمیاد و از سر جاش بلند شد تا به دوستش که پشت در از حال تهیونگ داشت زار میزد برسه و باهاش حرف بزنه..از در اومد بیرون و کوک خیلی سریع تهیونگ و بغل کرد جوری که تهیونگ دوباره اشکاش سرازیر شد._کوک هقق هقق..هایونم اومده..هقق الان نمیدونم باید خوشحال باشم یا نه.هقق»_میخوای به عمو بگم اخراجش کنه تهیونگ ؟ اگه حالتو بد میکنه اخراجش کن»_نههه..میخوام پیشم باشه...میخوام کنارم باشه..بعد ۶ سال برگشته..هقق نمیخوام دوباره دختر کوچولومو از دست بدم کوککک » _باشه باشه هرچی تو بگی تهیونگ..ولی..لانا چی؟»_اسم اون هرزه رو نیار کوکککک...هقق اون فقط بخاطر فراموش کردن هایونم باهام بود..هقق ولی ... ولی حتی این کارم نتونست کنه..هقق هیچکس نمیتونه... جای خالی هایون کوچولوم و پر کنه هقق.. دیگه حتی..هقق با هققق خودشم پر نمیشه...هققق»
با دادی که کشید حتی بدن خودش هم لرزید پاهاش لرزیدن و روی زمین افتاد داد و گریه قاطی شده بودن و جوری بود که جونگ کوک فقط تهیونگ و بغل میکرد از اینکه بهترین دوستش تو این وضعیه زار میزد تهیونگ با عجله خودشو از بغل جونگ کوک کشید بیرون و سمت یه در ساده ته اتاق خودش رفت جونگ کوک هم از ترس اینکه تهیونگ کاری دست خودش نده دنبالش رفت .. تهیونگ رمز در رو زد و وارد اون اتاق شد و در و بست تا جونگ کوک نتونه وارد بشه جونگ کوک هم که این وضعیت و دید سعی کرد اروم باشه چون میدونست وقتی تهیونگ حالش اینجوری میشه فقط خود تهیونگ و هایون میتونستن ارومش کنن..هایون که خودش دلیل این حال تهیونگ بود پس الان فقط تهیونگ میتونه خودشو اروم کنه..تهیونگ توی اون اتاق تمام چیزی که از هایون داشت و نگه میداشت..کش موش..لباساش..نقاشیاش..عطرش و حتی قسمت کوچیکی از موهاش که تهیونگ بدون اینکه خودش بفهمه از موهاش چیده بود تا نگهش داره و هر وقت که هایون پیشش نبود و دلتنگش بود بوش کنه..توی همون اتاق نشست و تا میتونست زار زد و میون گریه هاش جوری که کوک از پشت در میشنید میگفت:چرا برگشتی هایون....هقق بهت گفتم...هیچوقت ... هق هیچوقت نمیخوام ببینمت.....بهت سیلی زدم....از خونم انداختمت بیرون..هققق...هققق...چچچچچراااا بررگشتییییی هایونممممممم...چرا دوباره منو دلتنگ خودت کردی؟ سعی کردم تو رو از یادم ببرم...اما نشد ... و با برگشتنت همون یکم شانسی که منو به زندگی عادیم برمیگردوند از بین رفت هایوووننننن»بعد چند مین گریه احساس کرد دیگه اشکاش نمیاد و از سر جاش بلند شد تا به دوستش که پشت در از حال تهیونگ داشت زار میزد برسه و باهاش حرف بزنه..از در اومد بیرون و کوک خیلی سریع تهیونگ و بغل کرد جوری که تهیونگ دوباره اشکاش سرازیر شد._کوک هقق هقق..هایونم اومده..هقق الان نمیدونم باید خوشحال باشم یا نه.هقق»_میخوای به عمو بگم اخراجش کنه تهیونگ ؟ اگه حالتو بد میکنه اخراجش کن»_نههه..میخوام پیشم باشه...میخوام کنارم باشه..بعد ۶ سال برگشته..هقق نمیخوام دوباره دختر کوچولومو از دست بدم کوککک » _باشه باشه هرچی تو بگی تهیونگ..ولی..لانا چی؟»_اسم اون هرزه رو نیار کوکککک...هقق اون فقط بخاطر فراموش کردن هایونم باهام بود..هقق ولی ... ولی حتی این کارم نتونست کنه..هقق هیچکس نمیتونه... جای خالی هایون کوچولوم و پر کنه هقق.. دیگه حتی..هقق با هققق خودشم پر نمیشه...هققق»
۱۹۰
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.