عنایت عجیب امام زمان ع به عبدالحمید
عنایت عجیب امام زمان ع به عبدالحمید
عبدالحمید در یکی از سخنرانیهایش تعریف میکند: در یکی از عملیاتهای کردستان بچهها در یک جای دره مانندی محاصره شده بودند؛ یک تعداد شهید و تعدادی هم زنده مانده بودند. ۳ روز در محاصره بودند.
اصلاً نمیتوانستند حرکت کنند با هر حرکتی به رگبار بسته میشدند؛ خارها را از زمین در میآورند و توی دهانشان میگذاشتند تا زنده بمانند.
در همین حین یکی از بچهها مینشیند ویک مشت خاک را برمیدارد و آن را دست به دست میکند (از این دست به آن دست و از آن دست به این دست) و میگوید آقا امام زمان(عج) قربونت بروم مگر نگفتی اگر یاریم کنید، یاریتان میکنم، مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم ..... و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان(عج) رابطه برقرار میکند.
"گوشه ای از زندگانی و شهادت شهید فدایی امام زمان (عج) "
همه تعجب میکنند چی شد این نشست صدای تیر نیامد، اول پیش خودشان فکر میکنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس خستگی کنند، حرکت کنند و همه را به رگبار ببندد یا زنده بگیردشان.
این آقا اول سینه خیز میرود بعد بلند میشود و به بچه ها میگوید اگر من را زدند که خوب عراقیها هستند ولی اگر نزدند شما هم بیاید. و از این صخره به آن صخره میرود و بعد میبیند قرار نیست تیری شلیک بشود،میآید بالا این دره دو تا دهنه داشت، تانکهای عراقی به شکل اریب ایستاده بودند و لولههای تانکشان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که میشد آوردند پایین شهید عبدالحمید در سخنرانیاش این جوری میگوید وقتی سر تانک را باز کردیم دیدیم آدمهای داخل تانک مردند ولی خفه نشدند، تیر و ترکش هم نخوردند ولی گویی با خط کش، یک خطی، از وسط آنها را به دو نصف کرده و آنجا سجده میکنه و قلبش محکمتر می شه» بعدها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانی اش گفته بود یکی از بچهها.
https://www.jahannews.com/report/837657/posterUrl
عبدالحمید در یکی از سخنرانیهایش تعریف میکند: در یکی از عملیاتهای کردستان بچهها در یک جای دره مانندی محاصره شده بودند؛ یک تعداد شهید و تعدادی هم زنده مانده بودند. ۳ روز در محاصره بودند.
اصلاً نمیتوانستند حرکت کنند با هر حرکتی به رگبار بسته میشدند؛ خارها را از زمین در میآورند و توی دهانشان میگذاشتند تا زنده بمانند.
در همین حین یکی از بچهها مینشیند ویک مشت خاک را برمیدارد و آن را دست به دست میکند (از این دست به آن دست و از آن دست به این دست) و میگوید آقا امام زمان(عج) قربونت بروم مگر نگفتی اگر یاریم کنید، یاریتان میکنم، مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم ..... و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان(عج) رابطه برقرار میکند.
"گوشه ای از زندگانی و شهادت شهید فدایی امام زمان (عج) "
همه تعجب میکنند چی شد این نشست صدای تیر نیامد، اول پیش خودشان فکر میکنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس خستگی کنند، حرکت کنند و همه را به رگبار ببندد یا زنده بگیردشان.
این آقا اول سینه خیز میرود بعد بلند میشود و به بچه ها میگوید اگر من را زدند که خوب عراقیها هستند ولی اگر نزدند شما هم بیاید. و از این صخره به آن صخره میرود و بعد میبیند قرار نیست تیری شلیک بشود،میآید بالا این دره دو تا دهنه داشت، تانکهای عراقی به شکل اریب ایستاده بودند و لولههای تانکشان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که میشد آوردند پایین شهید عبدالحمید در سخنرانیاش این جوری میگوید وقتی سر تانک را باز کردیم دیدیم آدمهای داخل تانک مردند ولی خفه نشدند، تیر و ترکش هم نخوردند ولی گویی با خط کش، یک خطی، از وسط آنها را به دو نصف کرده و آنجا سجده میکنه و قلبش محکمتر می شه» بعدها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانی اش گفته بود یکی از بچهها.
https://www.jahannews.com/report/837657/posterUrl
۱.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.