فیک شوگا پارت۴
ا.ت«وااااای خدایاااا...یعنی چیییی..اعتراف؟..شوگا؟..من؟...اصلا تو مغزم نمیرهههه..
...
خلاصه بعد نیم ساعت دیگه مجبور بودی قبولش کنی...
ا.ت«هووووف...خدایا...این چ امتحانیهههه..وااای خدا...پیام شوگا رو نخوندم..
#پیام_شوگا
سلام!
کوک بهم پیام داد و گفت که بهت بگم بری کافه نزدیک خونش...ولی نگفت چرا خودش بهت نگفته...مراقب خودت باش.
#پایان_پیام_شوگا
ا.ت«چیکارم دارههه...
نیم ساعت به ۷ بود.سریع آماده شدی..هودی گشاد سیاه...شلوار چسبان سیاه...کلاه سیاه...و موهاتو باز تا پایین شکمت انداختی...و راه افتادی.وقتی رسیدی کوک دم در کافه منتظرت وایساده بود...با نگاه سوالی رفتی سمتش.
ا.ت«سلام...خوبی؟...کاری داشتی؟
کوک«بیا داخل..بهت میگم.
ا.ت«باشع..
و رفتین داخل..سر یه میز کنار پنجره نشستین و سفارش دادین..
ا.ت«خب...حالا میگی؟
کوک«اهوم..راستش..میدونی که اخلاق من چجوریه..خیلی شروشیطونم...و توهم خیلی خوب میتونی محارم کنی...میخواستم ازت اجازه یه کاریو بگیرم...
ا.ت«اجازه؟...بگو
کوک«من چند وقته...خب..ا...از یه دختره خوشم اومده...
ا.ت«چیی؟واقعا؟...چه خوب..
کوک«خوب؟..من فکر میکردم بدت بیاد..
ا.ت«چرا باید بدم بیاد...خیل خوبه که میخوای زندگیتو سرو سامون بدی...نه؟
کوک«اره...ولی به عنوان یه دوست خوب...و همراه همیشگیم..خواستم ازت اجازه بگیرم..
ا.ت«کوک..تو خودت زندگیتو میسازی عزیزم..باید به انتخاب هات ایمان و علاقه داشته باشی..انتخابی که من بخوام برای تو بکنم...بهت صدمه میزنه...خودت خوب میدونی باید چیکار کنی...ولی فکر نمیکردم انقد زود باید جدا شیم..
کوک«چییییییی😫..جداااا؟؟...اصلا...من حتی برای ازدواج هم به تو احتیاج دارم...باید تا تهش کنارم باشی...خوب؟
ا.ت«اوسکول...باور کردی؟...حقا که همون منگل ۴ سال پیشی😂
کوک«اهههه...چرا اینطوری میکنی...😐😐😂😂
ا.ت«خب...من برم...مراقب خودت...و عشقت باش..
کوک«مرسی که کنارمی..باشه...مراقبم..😅بای!
از کافه خارج شدی...باورت نمی شد که انقد زود بزرگ شدین...هم خودت...و هم کوک..از شوک و خوشحالی گریت میگیره..و تا خونه حسابی خودتو خالی میکنی...
>لایک و کامنت فراموش نشه...قرارع جالب بشه
#پر_پل_یو💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#خاص #جذاب #بینظیر
...
خلاصه بعد نیم ساعت دیگه مجبور بودی قبولش کنی...
ا.ت«هووووف...خدایا...این چ امتحانیهههه..وااای خدا...پیام شوگا رو نخوندم..
#پیام_شوگا
سلام!
کوک بهم پیام داد و گفت که بهت بگم بری کافه نزدیک خونش...ولی نگفت چرا خودش بهت نگفته...مراقب خودت باش.
#پایان_پیام_شوگا
ا.ت«چیکارم دارههه...
نیم ساعت به ۷ بود.سریع آماده شدی..هودی گشاد سیاه...شلوار چسبان سیاه...کلاه سیاه...و موهاتو باز تا پایین شکمت انداختی...و راه افتادی.وقتی رسیدی کوک دم در کافه منتظرت وایساده بود...با نگاه سوالی رفتی سمتش.
ا.ت«سلام...خوبی؟...کاری داشتی؟
کوک«بیا داخل..بهت میگم.
ا.ت«باشع..
و رفتین داخل..سر یه میز کنار پنجره نشستین و سفارش دادین..
ا.ت«خب...حالا میگی؟
کوک«اهوم..راستش..میدونی که اخلاق من چجوریه..خیلی شروشیطونم...و توهم خیلی خوب میتونی محارم کنی...میخواستم ازت اجازه یه کاریو بگیرم...
ا.ت«اجازه؟...بگو
کوک«من چند وقته...خب..ا...از یه دختره خوشم اومده...
ا.ت«چیی؟واقعا؟...چه خوب..
کوک«خوب؟..من فکر میکردم بدت بیاد..
ا.ت«چرا باید بدم بیاد...خیل خوبه که میخوای زندگیتو سرو سامون بدی...نه؟
کوک«اره...ولی به عنوان یه دوست خوب...و همراه همیشگیم..خواستم ازت اجازه بگیرم..
ا.ت«کوک..تو خودت زندگیتو میسازی عزیزم..باید به انتخاب هات ایمان و علاقه داشته باشی..انتخابی که من بخوام برای تو بکنم...بهت صدمه میزنه...خودت خوب میدونی باید چیکار کنی...ولی فکر نمیکردم انقد زود باید جدا شیم..
کوک«چییییییی😫..جداااا؟؟...اصلا...من حتی برای ازدواج هم به تو احتیاج دارم...باید تا تهش کنارم باشی...خوب؟
ا.ت«اوسکول...باور کردی؟...حقا که همون منگل ۴ سال پیشی😂
کوک«اهههه...چرا اینطوری میکنی...😐😐😂😂
ا.ت«خب...من برم...مراقب خودت...و عشقت باش..
کوک«مرسی که کنارمی..باشه...مراقبم..😅بای!
از کافه خارج شدی...باورت نمی شد که انقد زود بزرگ شدین...هم خودت...و هم کوک..از شوک و خوشحالی گریت میگیره..و تا خونه حسابی خودتو خالی میکنی...
>لایک و کامنت فراموش نشه...قرارع جالب بشه
#پر_پل_یو💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#خاص #جذاب #بینظیر
۲۴.۶k
۰۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.