فیک تهیونگ ( اعذاب عشق)پارت آخر
یک هفته بعد
از زبان ا/ت
امروز دیگه همه چیز رو تموم میکنم فیلم داخل هارد رو دیدم اون بی رحمی که خواهرم رو کشت جی یون بوده به پلیس تحویلش میدم فقط قبلش باید با تهیونگ هم حرف بزنم.
رفتم عمارت از خدمتکار پرسیدم تهیونگ کجاست که گفت حیاط پشتی عمارت.
رفتم به حیاط پشتی که دیدم تهیونگ روی صندلی تو باغ نشسته ناراحت به نظر میومد آروم رفتم سمتش و کنارش نشستم به نیم رخم نگاهی کرد که گفتم : اینطوری نگام نکن فقط برای چند دقیقه اومدم باهات حرف بزنم
گفت : میدونم چی میخوای بگی
بهش نگاه کردم که گفت : همه چیز رو بده به پلیس من دیگه مشکلی ندارم اتفاقاً راحت تر به زندگی ادامه میدم
گفتم : تو ناراحتی
گفت : نمیدونم تقصیر این عمارت که هیچکس به چیزی که دوست داره نمیرسه یا تقدیر
به انگشت های قفل شدش نگاه کرد و گفت : میتونیم گذشته رو برگردونیم
بدون اینکه نگاش کنم گفتم : نه نمیتونیم مگه میتونی آبی که از لیوان بیرون ریخته رو برگردونی توی لیوان
بعده چند ثانیه سکوت بینمون گفتم : خب دیگه بهتره برم
بلند شدم که برم بلافاصله تهیونگ هم بلند شد و دستم رو گرفت و گفت : هنوزم مثل قبل دوسم داری ؟
مکث طولانی کردم و گفتم : گذشته غیر ممکنه..نه
خودمم اشکم در اومده بود اما حس سرکوب کردنم هنوز شکست نخورده بود دستش رو رها کردم و بدون اینکه به پشتم نگاه کنم رفتم همه چیز رو به پلیس گفتم پلیس جی یون رو به جرم قتل دستگیر کرد و خوده جی یون هم به همه چیز اعتراف کرد من بالاخره بعده ۴ سال نفس راحتی کشیدم همه برگشتیم به زندگی عادیمون .
تهیونگ بازم قرار بود برگرده آمریکا و جینا هم هشدار اینکه اگه بره دیگه نمیاد رو بهم داده بود...با قلبم میجنگیدم اما مهم نبود چی میشه من میخواستمش من کیم تهیونگ رو میخواستم قلبم حرف حالیش نمیشد
رفتم عمارت خدمتکار گفت تو اتاقشه
رفتم بالا بدون در زدن اتاقش رو باز کردم داشت چمدون جمع میکرد
اعصبانی گفتم : کجا میخوای بری بدون من
برگشت سمتم و گفت : ا/ت تو...
دیگه تحملم تموم شده بود بلند گفتم : من دوست دارم کیم تهیونگ میفهمی دوست دارم نمیتونی جایی بری من یه بار دیگه از دستت نمیدم با کسی هم شوخی ندارم ( ابراز علاقه رو 😂💔) بغلم کرد و محکم فشردم و گفت : جوابت چیه موش کوچولوی من
گفتم : باید میگفتی عروس خانم ولی حالا که حرفش شد بلهههه
(( ولی خودمونیم سره این فیک اذیت نکردمااا 😂😂))
پایان....
از زبان ا/ت
امروز دیگه همه چیز رو تموم میکنم فیلم داخل هارد رو دیدم اون بی رحمی که خواهرم رو کشت جی یون بوده به پلیس تحویلش میدم فقط قبلش باید با تهیونگ هم حرف بزنم.
رفتم عمارت از خدمتکار پرسیدم تهیونگ کجاست که گفت حیاط پشتی عمارت.
رفتم به حیاط پشتی که دیدم تهیونگ روی صندلی تو باغ نشسته ناراحت به نظر میومد آروم رفتم سمتش و کنارش نشستم به نیم رخم نگاهی کرد که گفتم : اینطوری نگام نکن فقط برای چند دقیقه اومدم باهات حرف بزنم
گفت : میدونم چی میخوای بگی
بهش نگاه کردم که گفت : همه چیز رو بده به پلیس من دیگه مشکلی ندارم اتفاقاً راحت تر به زندگی ادامه میدم
گفتم : تو ناراحتی
گفت : نمیدونم تقصیر این عمارت که هیچکس به چیزی که دوست داره نمیرسه یا تقدیر
به انگشت های قفل شدش نگاه کرد و گفت : میتونیم گذشته رو برگردونیم
بدون اینکه نگاش کنم گفتم : نه نمیتونیم مگه میتونی آبی که از لیوان بیرون ریخته رو برگردونی توی لیوان
بعده چند ثانیه سکوت بینمون گفتم : خب دیگه بهتره برم
بلند شدم که برم بلافاصله تهیونگ هم بلند شد و دستم رو گرفت و گفت : هنوزم مثل قبل دوسم داری ؟
مکث طولانی کردم و گفتم : گذشته غیر ممکنه..نه
خودمم اشکم در اومده بود اما حس سرکوب کردنم هنوز شکست نخورده بود دستش رو رها کردم و بدون اینکه به پشتم نگاه کنم رفتم همه چیز رو به پلیس گفتم پلیس جی یون رو به جرم قتل دستگیر کرد و خوده جی یون هم به همه چیز اعتراف کرد من بالاخره بعده ۴ سال نفس راحتی کشیدم همه برگشتیم به زندگی عادیمون .
تهیونگ بازم قرار بود برگرده آمریکا و جینا هم هشدار اینکه اگه بره دیگه نمیاد رو بهم داده بود...با قلبم میجنگیدم اما مهم نبود چی میشه من میخواستمش من کیم تهیونگ رو میخواستم قلبم حرف حالیش نمیشد
رفتم عمارت خدمتکار گفت تو اتاقشه
رفتم بالا بدون در زدن اتاقش رو باز کردم داشت چمدون جمع میکرد
اعصبانی گفتم : کجا میخوای بری بدون من
برگشت سمتم و گفت : ا/ت تو...
دیگه تحملم تموم شده بود بلند گفتم : من دوست دارم کیم تهیونگ میفهمی دوست دارم نمیتونی جایی بری من یه بار دیگه از دستت نمیدم با کسی هم شوخی ندارم ( ابراز علاقه رو 😂💔) بغلم کرد و محکم فشردم و گفت : جوابت چیه موش کوچولوی من
گفتم : باید میگفتی عروس خانم ولی حالا که حرفش شد بلهههه
(( ولی خودمونیم سره این فیک اذیت نکردمااا 😂😂))
پایان....
۱۵۸.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.