ᵖᵃʳᵗ: 1
ᵖᵃʳᵗ: 1
روز قشنگی نبود حسی که دیروز داشت امروز نداشت قطره های بارون روی شیشه های پنجره برخورد میکردند دستش روی میز گذاشت سرش به ارومی روی دستش گذاشت چشماش بست دوست داشت بخوابه به خواب عمیقی فرو بره ولی صدای داد فریاد بچها نمیزاشتن داخل کلاس پر شده بود از صدای بچها هرکی برای خودش یچیز میگفت
صدای بچها همه جا بودند داخل حیاط داخل کلاس داخل سالن اون فقط خسته بود نمیخواست به صدای اطرافش اهمیتی بده
یکی از پنجره های کلاس باز بود و باد خنکی میومد باد کمی به صورتش خورد و ان لبخند کوچیکی زد دستی روی سرش حس کرد
چشماشو اروم باز کرد و به دستی که روی سرش بود دقت کرد اروم اروم چشماش به سمت صورت اون شخص برد پسری با موهای مشکی با صورت جدی داشت نگاش میکرد
لب هاشو از هم جدا کرد تا چیزی بگه که ان پسر زودتر به حرف امد
+چرا همیشه تو مدرسه میخوابی
پاشو درس بخون امروز امتحانه
_یا تهیونگ غر نزن سرم درد میکنه خستم
+مگه چیکار کردی که خسته ای
_داشتم کارای اجوشی میکردم تا پول بده بهم
+چرا انقدر کار میکنی پس درسات چی
_من کار نکنم کسی نیست پول خونه مارو دربیاره من با این پول کمی که بدست میارم باید خرج دارو های مادرمو بدم اگه یکم پول بمونه میرم برای خونه یکم غذا میخرم
+اوه پسر پس درسات چی
_وقت خالی ندارم نمیتونم درسامو بخونم
+پس بخاطر همینه درسات همیشه ضعیفه
_خسته نشدی سر پا وایستادی داری سوال میکنی؟
+نه زیاد
تهیونگ صندلی کشید عقب نشست رو صندلی کیفش گذاشت کنار صندلیش
+تو که میگی زیاد پول نداری این مدرسه برای بچه پولدارس شهریش هم که خیلی زیاده چطوری پول شهریش میدی
_با بدبختی همینو میخواستی بدونی
+نه چیزای بیشتری میخوام بدونم
_بپرس
+بچها همیشه مسخرت میکنن هیچکس باهات دوست نمیشه اینطوری اذیت نمیشی
_نه این بچه ها دنبال پولن فقط منم اگه مثل تو بودم توعم مثل من بودی بچها منو دوست داشتن ولی ترو نه چرا چون من پولدار بودم تو گدا فرق پولدار گدا همینه من هیچ دوستی نمیخوام من بهترین دوستم پدرم بود که از دستش دادم
جونگکوک سرش از دستش برداشت سرش اورد بالا شروع کرد به حرف زدن
_کیم تهیونگ توعم مثل این بچه هایی فرقی باهاشون نداری ولی تنها فرق تو اونا اینه که اونا از همون روز اول مسخرم کردن ولی تو چند روز بعد اونا مسخرم میکنی
+خوب بلدی قضاوت کنی من هیچوقت علاقه ای نداشتم کسیو مسخرم کنم
_باشه اینم میزنم به حساب دلسوزیت
+ادم دلسوزی نیستم
تهیونگ خیلی جدی سرد حرفش زد
_راست میگی برای بچه پولدارا هیچ دلسوزی وجود نداره
+ا...
_هیس کیم معلم امد
تهیونگ سکوت کرد چشمش برد به سمت تخته با صورت جدی به تخته نگا کرد
معلم داخل کلاس شد سلامی به بچها داد شروع کرد به حرف زدن
"امروز میخواستم داخل حیاط ازتون امتحان بگیرم ولی بارون خیلی شدیده
اگه بارون شدید تر بشه زنگ میزنیم به خانواده هاتون بیان دنبالتون
•پس جونگکوک باید تو مدرسه بمونه چون خانواده ای نداره که بیان دنبالش
همه بچها زدن زیر خنده
جونگکوک هیچ ریکشنی نشون نداد به معلم زل زد فقط
تهیونگ با نگاهای عصبی به مین هه نگا کرد
" حرف قشنگی نزدی مین هه
امروز با پدر یا مادرت کنار در دفتر وایستا کارشون دارم
•اما....
"همینی که گفتم و نمیخوام حرف دیگه ای بشینم
معلم کیفشو گذاشت رو میز نشست رو صندلیش
جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد
فهمید خیلی عصبیه
_کیم چیزی شده
.........
روز قشنگی نبود حسی که دیروز داشت امروز نداشت قطره های بارون روی شیشه های پنجره برخورد میکردند دستش روی میز گذاشت سرش به ارومی روی دستش گذاشت چشماش بست دوست داشت بخوابه به خواب عمیقی فرو بره ولی صدای داد فریاد بچها نمیزاشتن داخل کلاس پر شده بود از صدای بچها هرکی برای خودش یچیز میگفت
صدای بچها همه جا بودند داخل حیاط داخل کلاس داخل سالن اون فقط خسته بود نمیخواست به صدای اطرافش اهمیتی بده
یکی از پنجره های کلاس باز بود و باد خنکی میومد باد کمی به صورتش خورد و ان لبخند کوچیکی زد دستی روی سرش حس کرد
چشماشو اروم باز کرد و به دستی که روی سرش بود دقت کرد اروم اروم چشماش به سمت صورت اون شخص برد پسری با موهای مشکی با صورت جدی داشت نگاش میکرد
لب هاشو از هم جدا کرد تا چیزی بگه که ان پسر زودتر به حرف امد
+چرا همیشه تو مدرسه میخوابی
پاشو درس بخون امروز امتحانه
_یا تهیونگ غر نزن سرم درد میکنه خستم
+مگه چیکار کردی که خسته ای
_داشتم کارای اجوشی میکردم تا پول بده بهم
+چرا انقدر کار میکنی پس درسات چی
_من کار نکنم کسی نیست پول خونه مارو دربیاره من با این پول کمی که بدست میارم باید خرج دارو های مادرمو بدم اگه یکم پول بمونه میرم برای خونه یکم غذا میخرم
+اوه پسر پس درسات چی
_وقت خالی ندارم نمیتونم درسامو بخونم
+پس بخاطر همینه درسات همیشه ضعیفه
_خسته نشدی سر پا وایستادی داری سوال میکنی؟
+نه زیاد
تهیونگ صندلی کشید عقب نشست رو صندلی کیفش گذاشت کنار صندلیش
+تو که میگی زیاد پول نداری این مدرسه برای بچه پولدارس شهریش هم که خیلی زیاده چطوری پول شهریش میدی
_با بدبختی همینو میخواستی بدونی
+نه چیزای بیشتری میخوام بدونم
_بپرس
+بچها همیشه مسخرت میکنن هیچکس باهات دوست نمیشه اینطوری اذیت نمیشی
_نه این بچه ها دنبال پولن فقط منم اگه مثل تو بودم توعم مثل من بودی بچها منو دوست داشتن ولی ترو نه چرا چون من پولدار بودم تو گدا فرق پولدار گدا همینه من هیچ دوستی نمیخوام من بهترین دوستم پدرم بود که از دستش دادم
جونگکوک سرش از دستش برداشت سرش اورد بالا شروع کرد به حرف زدن
_کیم تهیونگ توعم مثل این بچه هایی فرقی باهاشون نداری ولی تنها فرق تو اونا اینه که اونا از همون روز اول مسخرم کردن ولی تو چند روز بعد اونا مسخرم میکنی
+خوب بلدی قضاوت کنی من هیچوقت علاقه ای نداشتم کسیو مسخرم کنم
_باشه اینم میزنم به حساب دلسوزیت
+ادم دلسوزی نیستم
تهیونگ خیلی جدی سرد حرفش زد
_راست میگی برای بچه پولدارا هیچ دلسوزی وجود نداره
+ا...
_هیس کیم معلم امد
تهیونگ سکوت کرد چشمش برد به سمت تخته با صورت جدی به تخته نگا کرد
معلم داخل کلاس شد سلامی به بچها داد شروع کرد به حرف زدن
"امروز میخواستم داخل حیاط ازتون امتحان بگیرم ولی بارون خیلی شدیده
اگه بارون شدید تر بشه زنگ میزنیم به خانواده هاتون بیان دنبالتون
•پس جونگکوک باید تو مدرسه بمونه چون خانواده ای نداره که بیان دنبالش
همه بچها زدن زیر خنده
جونگکوک هیچ ریکشنی نشون نداد به معلم زل زد فقط
تهیونگ با نگاهای عصبی به مین هه نگا کرد
" حرف قشنگی نزدی مین هه
امروز با پدر یا مادرت کنار در دفتر وایستا کارشون دارم
•اما....
"همینی که گفتم و نمیخوام حرف دیگه ای بشینم
معلم کیفشو گذاشت رو میز نشست رو صندلیش
جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد
فهمید خیلی عصبیه
_کیم چیزی شده
.........
۳.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.