ددی فاکر من 𝕡𝕒𝕣𝕥 :⁹
``لینا``
گوشیم زنگ خورد ک دیدم یوناست
وقتی ج صدای جیمین بود
/بیب
+جیمین تویی؟
/اره فقط هرچه زودتر ازون عمارت کوفتی بیا بیرون
+چرا؟
/اونجا بمب گذاری شده توسط یونا
+باشه
.
.
``لینا``
دوییدم دست کوک رو گرفتم و از عمارت زدم بیرون
یهو کل عمارت ترکید
.
.
``کوک``
دیدم لینا با سرعت دویید سمتم دستمو گرفت
باهم از عمارت زدیم بیرون
کل ساختمون ترکید
.
.
_چ خبره*داد*
+جیمین بود زنگ زد گفت عمارت بمب گذاری شده
_کار کیه؟ *عصبی*
+نمیدونم وا
.
.
.
.
.
.
.
``جیمین``
یونا رو با وسیله هام شکنجه کردم
پرتش کردم دخل انباری درم بستم
به سوهو*بادیگارد شخصی*
گفتم بره و لینا و کوک رو بیاره عمارت من
.
.
/سوهو
٫بله قربان
/برو همسرم و دوستم رو از عمارت*ادرس دادش*
بیار
٫چشم
.
.
``لینا``
ی نفر امد دنبالمون
توی ماشین ک بودم یهو کوک....
.
.
.
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
این سری خماری نداریم
اینم هدیه 400 تایی شدنمون :))
گوشیم زنگ خورد ک دیدم یوناست
وقتی ج صدای جیمین بود
/بیب
+جیمین تویی؟
/اره فقط هرچه زودتر ازون عمارت کوفتی بیا بیرون
+چرا؟
/اونجا بمب گذاری شده توسط یونا
+باشه
.
.
``لینا``
دوییدم دست کوک رو گرفتم و از عمارت زدم بیرون
یهو کل عمارت ترکید
.
.
``کوک``
دیدم لینا با سرعت دویید سمتم دستمو گرفت
باهم از عمارت زدیم بیرون
کل ساختمون ترکید
.
.
_چ خبره*داد*
+جیمین بود زنگ زد گفت عمارت بمب گذاری شده
_کار کیه؟ *عصبی*
+نمیدونم وا
.
.
.
.
.
.
.
``جیمین``
یونا رو با وسیله هام شکنجه کردم
پرتش کردم دخل انباری درم بستم
به سوهو*بادیگارد شخصی*
گفتم بره و لینا و کوک رو بیاره عمارت من
.
.
/سوهو
٫بله قربان
/برو همسرم و دوستم رو از عمارت*ادرس دادش*
بیار
٫چشم
.
.
``لینا``
ی نفر امد دنبالمون
توی ماشین ک بودم یهو کوک....
.
.
.
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
این سری خماری نداریم
اینم هدیه 400 تایی شدنمون :))
۱۶.۷k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.