قتل پاکیزه ... part 3
بعد از زنگ تفریح که همه وارد کلاس شده بودن دخترک شیر قهوه ای را رو به روی پسر مورد نظرش گذاشت
سوهیون : بابت کمکت
کوک : نیازی نیست ... برای خودت
سوهیون : شیر موز بیشتر دوست داشتی ... اما نداشت ... تموم کرده بودن ... پس بزار مهمونت کنم ... و فردا باهم بریم کافه
کوک : نه ... ممنون
سوهیون : کافه ی مدرسه منظورمه
کوک : همینو قبول میکنم
سوهیون : باشه ... ممنون که کمکم کردی
کل روز دخترک در یک دنیای دیگر زندگی میکرد
آخرین زنگ که خورد به دنبال خواهرش میگشت
که در کمال تعجب داشت با فرد مورد علاقش حرف میزد
همون طور بهشون نگاه میکرد
خواهرش سرشو انداخته بود زیر
یعنی داشت براش قلدری میکرد؟
با قدم های اروم به سمتشون رفت
کوک : معلم گفت درست افت دا...
سوهیون : ببخشید خواهرمو نیاز دارم ... میشه پسش بدید ؟
کوک : عا ... آره
بعد از اینکه یکم فاصله گرفتن
سوهی : چته تو ؟
سوهیون : داشت اذیتت میکرد؟
سوهی : نه
سوهیون : پس چی ؟
سوهی : داشت وضعیت درسیمو میگفت
سوهیون : خب ؟
سوهی : درسام افت کردن
سوهیون : به خاطر منه
سوهی : آره... همش به خاطر توعه ... از این به بعد حق نداری وارد اتاقم بشی ... و بهت تقلب نمیدم
سوهیون : چرا ؟
سوهی : امروز نمرت بیشتر از من شده بود خوده جونگ کوک گفت
سوهیون : خودش بهم تقلب داد
سوهی : پس از اون تقلب بگیر ... منم به حال خودم ول کن
سوهیون : چت شده تو ؟
سوهی : هیچی
سوهیون : من خواهرتم میتونی باهام راجب هر چی...
سوهی : ساکت شو ... ما خواهر ناتنی هستیم ... فقط ازم دور باش ... نمیخوام قیافتو ببینم
بعد از دور شدن خواهرش به یک نقطه خیره شده بود
بر عکس حالی که صبح داشت الان حالش خراب بود
تنها کسی که بهش اعتماد داشت بهش پشت کرد
...
لایک : ۲۰
کامنت: ۱۰
خودم میدونم خراب کردم
نیازی نیست به روم بیارید
سوهیون : بابت کمکت
کوک : نیازی نیست ... برای خودت
سوهیون : شیر موز بیشتر دوست داشتی ... اما نداشت ... تموم کرده بودن ... پس بزار مهمونت کنم ... و فردا باهم بریم کافه
کوک : نه ... ممنون
سوهیون : کافه ی مدرسه منظورمه
کوک : همینو قبول میکنم
سوهیون : باشه ... ممنون که کمکم کردی
کل روز دخترک در یک دنیای دیگر زندگی میکرد
آخرین زنگ که خورد به دنبال خواهرش میگشت
که در کمال تعجب داشت با فرد مورد علاقش حرف میزد
همون طور بهشون نگاه میکرد
خواهرش سرشو انداخته بود زیر
یعنی داشت براش قلدری میکرد؟
با قدم های اروم به سمتشون رفت
کوک : معلم گفت درست افت دا...
سوهیون : ببخشید خواهرمو نیاز دارم ... میشه پسش بدید ؟
کوک : عا ... آره
بعد از اینکه یکم فاصله گرفتن
سوهی : چته تو ؟
سوهیون : داشت اذیتت میکرد؟
سوهی : نه
سوهیون : پس چی ؟
سوهی : داشت وضعیت درسیمو میگفت
سوهیون : خب ؟
سوهی : درسام افت کردن
سوهیون : به خاطر منه
سوهی : آره... همش به خاطر توعه ... از این به بعد حق نداری وارد اتاقم بشی ... و بهت تقلب نمیدم
سوهیون : چرا ؟
سوهی : امروز نمرت بیشتر از من شده بود خوده جونگ کوک گفت
سوهیون : خودش بهم تقلب داد
سوهی : پس از اون تقلب بگیر ... منم به حال خودم ول کن
سوهیون : چت شده تو ؟
سوهی : هیچی
سوهیون : من خواهرتم میتونی باهام راجب هر چی...
سوهی : ساکت شو ... ما خواهر ناتنی هستیم ... فقط ازم دور باش ... نمیخوام قیافتو ببینم
بعد از دور شدن خواهرش به یک نقطه خیره شده بود
بر عکس حالی که صبح داشت الان حالش خراب بود
تنها کسی که بهش اعتماد داشت بهش پشت کرد
...
لایک : ۲۰
کامنت: ۱۰
خودم میدونم خراب کردم
نیازی نیست به روم بیارید
۱.۸k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.