رومان سرنوشت پارت ۶
رومان سرنوشت پارت ۶
سونیا _ خب شام چی داریم ؟
ای خاک تو سرت که یه خر کردنم بلد نیستی دختریه خنگ .
مامان _ خر خودتی مادر
سونیا _ عهه مامان !
مامان _ خیل خب بیا بشین برم برات میوه بیارم
سونیا _ آخ جون اومدم 😋
تا آخر شب پیش مامان و خاله بودم . به بهونه خواب رفتم تو اتاقم که از خستگی داشتم میمردم ، خودمو پرت کردم رو تختو گوشیمو برداشتم زنگ زدم به ارمغان . یه بوووق دو بووووووق جواب داد :
سونیا _ نکببببببت چرا دیر جواب دادی ؟ ( با داد )
ارمغان _ ععههه چته چرا دا میزنی الان همه بیدار میشن ، بعدشم کجا دیر جواب دادم بی شعور ؟
سونیا _ خیل خب بابا حاضری ؟
ارمغان _ از الان ؟؟ مگه نگفتیم ساعت ۳ ؟؟
سونیا _ چرا !
ارمغان _ خب پس چی میگی؟
سونیا _ اسکلت کردم ( با خنده )
ارمغان _ ای کثافت
سونیا _ بی تربیته بی فرهنگ
ارمغان _ حقته برو دیگه مزاحمم نشو
سونیا _ او از این من مزاحم نیستم مراحمم چند بار بگم دوم از این دیگه مزاحمم نشو میخوام به زینب زنگ بزنم خدافظ
ارمغان _ یعنی روتو برم بشر خدافظ
این از دوتا پارت دیگه ، دورو ورای ساعت ۱۰ بازم پارت بعدی رو میزارم
ممنون از نگاهتون قشنگام 😘🥰
سونیا _ خب شام چی داریم ؟
ای خاک تو سرت که یه خر کردنم بلد نیستی دختریه خنگ .
مامان _ خر خودتی مادر
سونیا _ عهه مامان !
مامان _ خیل خب بیا بشین برم برات میوه بیارم
سونیا _ آخ جون اومدم 😋
تا آخر شب پیش مامان و خاله بودم . به بهونه خواب رفتم تو اتاقم که از خستگی داشتم میمردم ، خودمو پرت کردم رو تختو گوشیمو برداشتم زنگ زدم به ارمغان . یه بوووق دو بووووووق جواب داد :
سونیا _ نکببببببت چرا دیر جواب دادی ؟ ( با داد )
ارمغان _ ععههه چته چرا دا میزنی الان همه بیدار میشن ، بعدشم کجا دیر جواب دادم بی شعور ؟
سونیا _ خیل خب بابا حاضری ؟
ارمغان _ از الان ؟؟ مگه نگفتیم ساعت ۳ ؟؟
سونیا _ چرا !
ارمغان _ خب پس چی میگی؟
سونیا _ اسکلت کردم ( با خنده )
ارمغان _ ای کثافت
سونیا _ بی تربیته بی فرهنگ
ارمغان _ حقته برو دیگه مزاحمم نشو
سونیا _ او از این من مزاحم نیستم مراحمم چند بار بگم دوم از این دیگه مزاحمم نشو میخوام به زینب زنگ بزنم خدافظ
ارمغان _ یعنی روتو برم بشر خدافظ
این از دوتا پارت دیگه ، دورو ورای ساعت ۱۰ بازم پارت بعدی رو میزارم
ممنون از نگاهتون قشنگام 😘🥰
۷۱۵
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.