دو پارتی ( تنهات نمیذارم )
دو پارتی جونگکوک ( غمگین ، عاشقانه )
پایان غمگین نگین نگفتی !
پارت دوم
دخترک به گریه افتاد:
ات : جونگکوک شی باور کن نمیدونم برادرم کجاست اون خیلی وقته ارتباطشو با خانوادش قطع کرده! اگه میدونستم کجاست بهت میگفتم
جونگکوک : وه بس کن ا/ت من برای این اراجیف اینجا نیومدم
و دستشو تو جیب کتش فرو کرد و جعبه تزئین شده ای بیرون کشید و به دست دخترک داد:
جونگکوک : ببین ا/ت من تولدتو فراموش نکردم،تازه برات کادو هم گرفتم، همون گردنبندی که دوست داشتی همونو برات گرفتم! کیک هم میخواستم بگیرم اما یادم اومد که تو کیک دوست نداری ، بندازش گردنت میخوام تو گردنت ببینمش!
صورت دخترک حالا از اشک خیس شده بود و هق هقش اتاق رو پر کرده بود:
ات : بزار برم خواهش میکنم مامان منتظرمه
جونگکوک : اا؟ چیشده؟ نکنه از کادوت خوشت نیومده؟ خب بگو چی دوست داری همونو برات میگیرم!
هق هق دخترک بلند تر شد و اشک هاش پیرهنش رو خیس کرده بودن
چشم های کوک تار شده بودن و صورت دخترک رو همراه با لکه هایی رنگی تار میدید!
به گلوی دخترک چنگ زد و به دیوار پشتش میخکوب کرد:
ات : بس کن ا/ت داری میری رو مخم
اتاقک دوازده متری دور سرش میچرخید و گریه دخترک اوضاع رو برای حالش بدتر میکرد
بدون ثانیه ای فکر سر دخترک رو به دیوار پشتش کوبید و همزمان داد کشید:
جونگکوک : خفه شو،خفه شو داری کوکی رو ناراحت میکنی
یک بار دو بار و دفعه سوم دست هاش بی حس شدند و مردمک چشم هاش گشاد
به صحنه روبروش زل زد:
خون سر ا/ت کل دیوار روبروش رو پوشونده بود و صدای گریه اش قطع شده بود
سرش رو تو بغل گرفت و آروم لب زد:
جونگکوک : ببخشید ا/ت کوکی معذرت میخواد، پاشو پاشو ا/ت
و همزمان به آمبولانس زنگ زد
جونگکوک : /ت پاشو بلند شو اصلا هرجا خواستی میتونی بری پاشو دیگه مگه نگفتی مامانت منتظرته؟
اون مرده بود نه، نه اون نباید می مرد نه امشب که تولدش بود نه تو بغل کوک
جونگکوک : نترس ا/ت من هیچوقت تنهات نمیذارم
اسلحه از جیبش بیرون کشید و رو شقیقه اش گذاشت:
کوکی قول داده هیچوقت ا/ت رو تنها نذاره و هیچوقت زیر قولش نمیزنه!
و ثانیه بعد صدای شلیک گلوله اتاقک کثیف و نمور زیرزمین رو پر کرد...
پایان غمگین نگین نگفتی !
پارت دوم
دخترک به گریه افتاد:
ات : جونگکوک شی باور کن نمیدونم برادرم کجاست اون خیلی وقته ارتباطشو با خانوادش قطع کرده! اگه میدونستم کجاست بهت میگفتم
جونگکوک : وه بس کن ا/ت من برای این اراجیف اینجا نیومدم
و دستشو تو جیب کتش فرو کرد و جعبه تزئین شده ای بیرون کشید و به دست دخترک داد:
جونگکوک : ببین ا/ت من تولدتو فراموش نکردم،تازه برات کادو هم گرفتم، همون گردنبندی که دوست داشتی همونو برات گرفتم! کیک هم میخواستم بگیرم اما یادم اومد که تو کیک دوست نداری ، بندازش گردنت میخوام تو گردنت ببینمش!
صورت دخترک حالا از اشک خیس شده بود و هق هقش اتاق رو پر کرده بود:
ات : بزار برم خواهش میکنم مامان منتظرمه
جونگکوک : اا؟ چیشده؟ نکنه از کادوت خوشت نیومده؟ خب بگو چی دوست داری همونو برات میگیرم!
هق هق دخترک بلند تر شد و اشک هاش پیرهنش رو خیس کرده بودن
چشم های کوک تار شده بودن و صورت دخترک رو همراه با لکه هایی رنگی تار میدید!
به گلوی دخترک چنگ زد و به دیوار پشتش میخکوب کرد:
ات : بس کن ا/ت داری میری رو مخم
اتاقک دوازده متری دور سرش میچرخید و گریه دخترک اوضاع رو برای حالش بدتر میکرد
بدون ثانیه ای فکر سر دخترک رو به دیوار پشتش کوبید و همزمان داد کشید:
جونگکوک : خفه شو،خفه شو داری کوکی رو ناراحت میکنی
یک بار دو بار و دفعه سوم دست هاش بی حس شدند و مردمک چشم هاش گشاد
به صحنه روبروش زل زد:
خون سر ا/ت کل دیوار روبروش رو پوشونده بود و صدای گریه اش قطع شده بود
سرش رو تو بغل گرفت و آروم لب زد:
جونگکوک : ببخشید ا/ت کوکی معذرت میخواد، پاشو پاشو ا/ت
و همزمان به آمبولانس زنگ زد
جونگکوک : /ت پاشو بلند شو اصلا هرجا خواستی میتونی بری پاشو دیگه مگه نگفتی مامانت منتظرته؟
اون مرده بود نه، نه اون نباید می مرد نه امشب که تولدش بود نه تو بغل کوک
جونگکوک : نترس ا/ت من هیچوقت تنهات نمیذارم
اسلحه از جیبش بیرون کشید و رو شقیقه اش گذاشت:
کوکی قول داده هیچوقت ا/ت رو تنها نذاره و هیچوقت زیر قولش نمیزنه!
و ثانیه بعد صدای شلیک گلوله اتاقک کثیف و نمور زیرزمین رو پر کرد...
۱۷۰.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.