maid of the mansion
جونگ کوک: صبح زود بیدار شدم حاضر شدم و رفتم شرکت امروز کلی کار داشتم باید از دل اریک درمیاوردم رفتم تو دفترم و مشغول چک کردن معامله ها بودم سودمون خیلی کم شده درصد شرکت اومده پایین و اینا همش بخاطر نبود اریک بود جای خالیش تو شرکت بدجور تو چشم بود تو فکر بودم که یهو
سومین: اجازه ....میتونم بیام تو ( اسلاید ۲ سومین)
جونگ کوک: تو.......سو.....مین تو زنده ای
سومین: دلم برات تنگ شده بود
جونگ کوک سریع سومین رو بغل کرد سومین عشق اول و تنها عشق جونگ کوک بود که فکر میکرد توی یه تصادف از دستش داده!
سومین: کوکی خودم دلم برای عطر تنت تنگ شده بود
جونگ کوک: منم همینطور
سومین: وقت داری .....باهام بیای
جونگ کوک: من همیشه برای تو وقت دارم
سومین جونگ کوک رو به خونش برد و( اهم اهم حالا که فهمیدید برید توبه کنید😂)
جونگ کوک: همینطور که سومین تو بغلم بود ازش پرسیدم این همه مدت کجا بودی میدونی چقدر دل تنگت بودم
سومین: بعد از اون تصادف مجبور شدم بی خبر برم تا زنده بمونم ...........ولی تو که الان یکی رو جایگزین من کردی
جونگ کوک: بنظرت اگر اونو دوست داشتم الان باهات شیطنت میکردم؟
سومین: پس چرا باهاش ازدواج کردی
جونگ کوک: چون بهش احتیاج داشتم
سومین: بیا امروز رو فقط به خودمون فکر کنیم
جونگ کوک: درسته
سومین: من یه دوش میگیرم تو هم یه دوش بگیر بعد میریم غذا درست میکنیم چون خیلی گشنمه
جونگ کوک: منم همینطور
۱۱:۰۰ شب
سومین و جونگ کوک مست کرده بودن ولی جونگ کوک به زور رفت خونه
یونجی: حرفای جون سوک رو مخم بود رفتم تا یه هوایی بخورم که جونگ کوک برگشت با خوشحال رفتم سمتش ولی خیلی مست بود
صبر کن اروم برو الان میوفتی چرا اینقدر مست کردی اخه
به زور بردمش تو اتاق نشست روی تخت که دستمو گرفت و.....
(پسرم تو یه روز با دونفر😕)
( خدایا توبه )
۷:۴۵ صبح
جونگ کوک: با سر درد بیدار شدم دقیق یادم نمیومد دیشب چی شد بازگشت سومین برام بهترین اتفاق بود تو فکر سومین بودم که یادم از دیشب اومد بعد از برگشت سومین دیگه دلم نمیخواد به یونجی حتی دست بزنم لعنت بهت جئون جونگ کوک!
♡♡♡♡♡♡
سومین: اجازه ....میتونم بیام تو ( اسلاید ۲ سومین)
جونگ کوک: تو.......سو.....مین تو زنده ای
سومین: دلم برات تنگ شده بود
جونگ کوک سریع سومین رو بغل کرد سومین عشق اول و تنها عشق جونگ کوک بود که فکر میکرد توی یه تصادف از دستش داده!
سومین: کوکی خودم دلم برای عطر تنت تنگ شده بود
جونگ کوک: منم همینطور
سومین: وقت داری .....باهام بیای
جونگ کوک: من همیشه برای تو وقت دارم
سومین جونگ کوک رو به خونش برد و( اهم اهم حالا که فهمیدید برید توبه کنید😂)
جونگ کوک: همینطور که سومین تو بغلم بود ازش پرسیدم این همه مدت کجا بودی میدونی چقدر دل تنگت بودم
سومین: بعد از اون تصادف مجبور شدم بی خبر برم تا زنده بمونم ...........ولی تو که الان یکی رو جایگزین من کردی
جونگ کوک: بنظرت اگر اونو دوست داشتم الان باهات شیطنت میکردم؟
سومین: پس چرا باهاش ازدواج کردی
جونگ کوک: چون بهش احتیاج داشتم
سومین: بیا امروز رو فقط به خودمون فکر کنیم
جونگ کوک: درسته
سومین: من یه دوش میگیرم تو هم یه دوش بگیر بعد میریم غذا درست میکنیم چون خیلی گشنمه
جونگ کوک: منم همینطور
۱۱:۰۰ شب
سومین و جونگ کوک مست کرده بودن ولی جونگ کوک به زور رفت خونه
یونجی: حرفای جون سوک رو مخم بود رفتم تا یه هوایی بخورم که جونگ کوک برگشت با خوشحال رفتم سمتش ولی خیلی مست بود
صبر کن اروم برو الان میوفتی چرا اینقدر مست کردی اخه
به زور بردمش تو اتاق نشست روی تخت که دستمو گرفت و.....
(پسرم تو یه روز با دونفر😕)
( خدایا توبه )
۷:۴۵ صبح
جونگ کوک: با سر درد بیدار شدم دقیق یادم نمیومد دیشب چی شد بازگشت سومین برام بهترین اتفاق بود تو فکر سومین بودم که یادم از دیشب اومد بعد از برگشت سومین دیگه دلم نمیخواد به یونجی حتی دست بزنم لعنت بهت جئون جونگ کوک!
♡♡♡♡♡♡
۱۴.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.