part: 52
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو انالی"
بایدم الیا برات سر گرم کننده باشهه...
احح
وارد اشپز خونه شدم
خوب چی کار کنم؟
قهوه؟
یا شکلات داغ؟
شکلات داغ هوایه برفی حال میده
پس قهوه
برایه خودم یه فنجون قهوه درست کردم و پشت میز اشپزخونه شروع کردم به خوردنش
من دیشب مگه رو مبل خوابم نبرد!؟
اره مطمئنم اونجا خوابیدم فنجون و رو میز گذاشتم
یعنی تهیونگ بردتم!؟
یا خدا..
بهتره اصلا صداش و در نیارم که متوجه شدم
با خوردن قهوه از جام بلند شدم
و رفتم بیرون
داخل خونه حصلم سر رفته ،کاشکی حدقل بازیایه تو خونه خودم بودن
به نظرتون التماس تهیونگ بکنم راضی میشه ببرتم خونه و برم گرددونه!؟
امتحانش ضرر نداره
یکم دور خونه چرخیدن که با دیدن تهیونگ داخل حیاط از پشت شیشه های بزرگ خونه به طرفشون رفتم و در کشوییشو باز کردم
متوجعه شدم که یه دختر اونجاست و خداحافظی کرد رف
وقتی نزدیکتر شدم چییزی بغل تهیونگ بود
یچی پشمالو
اون یه سگ داره!؟
انا: واییی چه گوگولییی.....اسمش چیه؟؟
ته: یونتان...پرستارش اوردش
انا: وووییی خدا ...چقدر نازه
یونتان و رو زمین گذاشت که منم رو چمنا نشستم و با یونتان سر گرم شدم
تهیونگم کنارم یه کوچولو عقب نشسته بود
یه دفعه یونتان پرید طرف سیnم که به عقب هول داده شدم
منتظر بودم تا با مغز رو چمن فرود بیام که دستی دور بازوم سفط شددو کشیده شدم طرفش
تهیونگ چهار زانو نشسته بودو کله منم بین پاهاش گذاشت
( دوستان نو اون بین پا یه کم پایین تر)
یونتان سرشو کج کردو زبون کوچولوش و تکون میدادو خیلی کیوت شده بود
انا: بچه نابودم کردیی( خند
سرم و بالا گرفتم که با تهیونگ مواجعه شدم ، یادم رفت افتادم روش
امدم بلند شم که تهیونگ از شونه هام گرفت و بر گردوند رو پاهاش
ته: دراز بکش بابا...مطمئن باش یونتان از اینکه انداختت لذت برده و بازم میندازه..پس بمون همینجا
یونتان از روم کنار رفتو کنارم بین دستام نشست
یه وری به طرف یونتان دراز کشیدم
و ناز میکردم
انا؛ چه قدر نرمی....من انالی ام چون دوست دارم، میتونی بهم انا بگی
"ویو انالی"
بایدم الیا برات سر گرم کننده باشهه...
احح
وارد اشپز خونه شدم
خوب چی کار کنم؟
قهوه؟
یا شکلات داغ؟
شکلات داغ هوایه برفی حال میده
پس قهوه
برایه خودم یه فنجون قهوه درست کردم و پشت میز اشپزخونه شروع کردم به خوردنش
من دیشب مگه رو مبل خوابم نبرد!؟
اره مطمئنم اونجا خوابیدم فنجون و رو میز گذاشتم
یعنی تهیونگ بردتم!؟
یا خدا..
بهتره اصلا صداش و در نیارم که متوجه شدم
با خوردن قهوه از جام بلند شدم
و رفتم بیرون
داخل خونه حصلم سر رفته ،کاشکی حدقل بازیایه تو خونه خودم بودن
به نظرتون التماس تهیونگ بکنم راضی میشه ببرتم خونه و برم گرددونه!؟
امتحانش ضرر نداره
یکم دور خونه چرخیدن که با دیدن تهیونگ داخل حیاط از پشت شیشه های بزرگ خونه به طرفشون رفتم و در کشوییشو باز کردم
متوجعه شدم که یه دختر اونجاست و خداحافظی کرد رف
وقتی نزدیکتر شدم چییزی بغل تهیونگ بود
یچی پشمالو
اون یه سگ داره!؟
انا: واییی چه گوگولییی.....اسمش چیه؟؟
ته: یونتان...پرستارش اوردش
انا: وووییی خدا ...چقدر نازه
یونتان و رو زمین گذاشت که منم رو چمنا نشستم و با یونتان سر گرم شدم
تهیونگم کنارم یه کوچولو عقب نشسته بود
یه دفعه یونتان پرید طرف سیnم که به عقب هول داده شدم
منتظر بودم تا با مغز رو چمن فرود بیام که دستی دور بازوم سفط شددو کشیده شدم طرفش
تهیونگ چهار زانو نشسته بودو کله منم بین پاهاش گذاشت
( دوستان نو اون بین پا یه کم پایین تر)
یونتان سرشو کج کردو زبون کوچولوش و تکون میدادو خیلی کیوت شده بود
انا: بچه نابودم کردیی( خند
سرم و بالا گرفتم که با تهیونگ مواجعه شدم ، یادم رفت افتادم روش
امدم بلند شم که تهیونگ از شونه هام گرفت و بر گردوند رو پاهاش
ته: دراز بکش بابا...مطمئن باش یونتان از اینکه انداختت لذت برده و بازم میندازه..پس بمون همینجا
یونتان از روم کنار رفتو کنارم بین دستام نشست
یه وری به طرف یونتان دراز کشیدم
و ناز میکردم
انا؛ چه قدر نرمی....من انالی ام چون دوست دارم، میتونی بهم انا بگی
۱۵.۶k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.