رویای من . پارت 22
نمیتونستم بدون اون بخوابم پس رفتم ی پتو و بالشت اوردم و گذاشتم روبروی تلویزیون جلوی مبلی که این سوک خوابیده دراز کشیدم .
خوابم نبیبرد ، حتی اینور اونور هم شدم که ببینم شاید جام راحت نیست ولی خوابم نبیبرد . توقف کردم . داشتم با خودم فکر میکردم . درمورد ایندم . من با این سوک ازدواج کنم ، بچه دار شیم ، یه زندگی کاملا راحت . هیی . همینطور داشتم فکر میکردم که کاملا خوابم برد
( پرش زمانی به فردا صبح )
( کوک )
با صدای جاروبرقی بیدار شدم
کوک: یااااااا الان داری جارو میکشی . بزاررر بخواابمم .هوووففف
این سوک: بلند شو ببینم دیشب کلی پاپ کورن ریخته بودیم زمین . بعدشمممم تووو چراااا رووو زمییینن خوابیدییی؟نمیگی مریض میشی احمق ( با داد )
کوک: تو دیشب خوابت برد دیگه جابجات نکردم گذاشتم اونجا بخوابی خودمم اومدم پایین دیگه . حالا گیر نده . تمومش کن باید بریم مدرسه
این سوک: وااای مدرسه . جارو رو همونجور ول کردم و رفتم تو اتاق
کوک: هیی...
( کوک )
بلند شدم جای خودم و این سوک رو جمع کردم و جارو رو از برق کشیدم و جمش کردم رفتم و دست و صورتی به اب زدم . و اماده شدیم
به راه افتادیم بعد از چند مین رسیدیم مدرسه
وارد کلاس شدیم . و رفتیم تو
( زنگ تفریح )
( این سوک )
همینطور نگاهم به جینا و جونگهی بود که متوجه اومدن کوک نشدم
کوک: الووو؟ میای بریم
این سوک : اره بریم ( با کسالت )
کوک: حالت خوبه؟
این سوک: اره
( پرش زمانی به زنگ تعطیلی )
( این سوک )
ایندفعه دیگه میدونستم با کی باید برم .از طرفی هم باید یچیزی بهش میگفتم رفتم ایستاد جلوش
این سوک: ...
کپی ممنوع ❌
خوابم نبیبرد ، حتی اینور اونور هم شدم که ببینم شاید جام راحت نیست ولی خوابم نبیبرد . توقف کردم . داشتم با خودم فکر میکردم . درمورد ایندم . من با این سوک ازدواج کنم ، بچه دار شیم ، یه زندگی کاملا راحت . هیی . همینطور داشتم فکر میکردم که کاملا خوابم برد
( پرش زمانی به فردا صبح )
( کوک )
با صدای جاروبرقی بیدار شدم
کوک: یااااااا الان داری جارو میکشی . بزاررر بخواابمم .هوووففف
این سوک: بلند شو ببینم دیشب کلی پاپ کورن ریخته بودیم زمین . بعدشمممم تووو چراااا رووو زمییینن خوابیدییی؟نمیگی مریض میشی احمق ( با داد )
کوک: تو دیشب خوابت برد دیگه جابجات نکردم گذاشتم اونجا بخوابی خودمم اومدم پایین دیگه . حالا گیر نده . تمومش کن باید بریم مدرسه
این سوک: وااای مدرسه . جارو رو همونجور ول کردم و رفتم تو اتاق
کوک: هیی...
( کوک )
بلند شدم جای خودم و این سوک رو جمع کردم و جارو رو از برق کشیدم و جمش کردم رفتم و دست و صورتی به اب زدم . و اماده شدیم
به راه افتادیم بعد از چند مین رسیدیم مدرسه
وارد کلاس شدیم . و رفتیم تو
( زنگ تفریح )
( این سوک )
همینطور نگاهم به جینا و جونگهی بود که متوجه اومدن کوک نشدم
کوک: الووو؟ میای بریم
این سوک : اره بریم ( با کسالت )
کوک: حالت خوبه؟
این سوک: اره
( پرش زمانی به زنگ تعطیلی )
( این سوک )
ایندفعه دیگه میدونستم با کی باید برم .از طرفی هم باید یچیزی بهش میگفتم رفتم ایستاد جلوش
این سوک: ...
کپی ممنوع ❌
۶.۲k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.