رمان ازدواج اجباری
ویو کوک بابام و کیم داشت یکم با هم حرف میزدن که چشمم به ات افتاد که بنظر میرسید خجالتههه خندم گرفت انگار خاستیم اونا بکشیم مث بچه کوچیک هاا پشت مامانش وایساد هعی با خنده
بعد اقای کیم گفت
پدر ا_ بفرماین پشین چیز شام خوردین یا بزاریم
پدر ک_ نه اقای کیم مامان ما شام خوردیم بزارین پشین برا عروسی حرف بزنیم
اقای کیم بله حتما
پدر ک_ خب وقتی ما حرف هامون بزنیم بزار بچه هاا برنن تو اتاق برا خودشون بحرفن
اقای کیم اره چرا که نه
ویو ات
نههه خدای من یعنی منو اون تو یک اتاق میمیونیم من خجالت میکشم رفتم تو گوش مامانم گفتم
مامان من خجالت میکشم تنهای باشش باشمم لطفا به بابا بگو اینکارر نکنه
مامان ا_ اون دیگ قرار شوهرت شه دختر به خودت بیا
ات اوف اعصابی کشیدم
ویو جونگکوک
اقای کیم گفت که بریم بعد منو خودش رفتیم بالا تو اتاقش نشسته بودیم هیچ حرفی نمیزد زیادی ساکت بود
خاستم من یکم بحس کنیم
بهش گفتم از چطوری پسری خوشت میاد
ویو ات
رفتم تو اتاق نشسته بودیم که اون حرف زد
بهش گفتم از پسری که شبیه تو باشن
اون خندید یعنی چی بهم میخندههه اهه
یکم اعصابینی شدم
جونگکوک هیچیکی شبیه من نیست کوچولو من تکم میفهمی با نیش خنده اینارو گفت
ات تو دلش
اححح از خود راضییی عوضییی
اره بابااا تو تکییی
جونگکوک شکی توش نیست 😂😐
ات
مغرور بی درد نمیخوره
بعد من ازش پرسیدم
تو از چجوری از دختری خوشت میاد
جونگکوک
از دختری که خیانت کار نباشن خوشگل باشن خوش اندام هرزه نباشن و دوست دارم فقط منو دوست داشت باشه همین
#جونگکوک_#_رمان #_ ازدواج# _بی تی اس #_ ارمی # _جیمین # _ات#_ مین چو#_ تهیونگ
بعد اقای کیم گفت
پدر ا_ بفرماین پشین چیز شام خوردین یا بزاریم
پدر ک_ نه اقای کیم مامان ما شام خوردیم بزارین پشین برا عروسی حرف بزنیم
اقای کیم بله حتما
پدر ک_ خب وقتی ما حرف هامون بزنیم بزار بچه هاا برنن تو اتاق برا خودشون بحرفن
اقای کیم اره چرا که نه
ویو ات
نههه خدای من یعنی منو اون تو یک اتاق میمیونیم من خجالت میکشم رفتم تو گوش مامانم گفتم
مامان من خجالت میکشم تنهای باشش باشمم لطفا به بابا بگو اینکارر نکنه
مامان ا_ اون دیگ قرار شوهرت شه دختر به خودت بیا
ات اوف اعصابی کشیدم
ویو جونگکوک
اقای کیم گفت که بریم بعد منو خودش رفتیم بالا تو اتاقش نشسته بودیم هیچ حرفی نمیزد زیادی ساکت بود
خاستم من یکم بحس کنیم
بهش گفتم از چطوری پسری خوشت میاد
ویو ات
رفتم تو اتاق نشسته بودیم که اون حرف زد
بهش گفتم از پسری که شبیه تو باشن
اون خندید یعنی چی بهم میخندههه اهه
یکم اعصابینی شدم
جونگکوک هیچیکی شبیه من نیست کوچولو من تکم میفهمی با نیش خنده اینارو گفت
ات تو دلش
اححح از خود راضییی عوضییی
اره بابااا تو تکییی
جونگکوک شکی توش نیست 😂😐
ات
مغرور بی درد نمیخوره
بعد من ازش پرسیدم
تو از چجوری از دختری خوشت میاد
جونگکوک
از دختری که خیانت کار نباشن خوشگل باشن خوش اندام هرزه نباشن و دوست دارم فقط منو دوست داشت باشه همین
#جونگکوک_#_رمان #_ ازدواج# _بی تی اس #_ ارمی # _جیمین # _ات#_ مین چو#_ تهیونگ
۴.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.