دادگاه شروع شد و امیلی و لونا ب خوبی از اون دوتا ب اجبار
دادگاه شروع شد و امیلی و لونا ب خوبی از اون دوتا ب اجبار دفاع می کردند و بعد از 1:30 تموم شد
ساعت 12ظهر از زبان لونا ★
از امیلی خداحافظی کردم و ب سمت دفتر کارم حرکت کردم تا به پرونده ها برسم ساعت ها میگذشت ک ساعت ک (1 شب)تصمیم گرفتم ب سمت بار برم و از اونجایی ک نزدیک بود پیاده رفتم
داشتم حرکت میکردم و ب ماه نگاه میکردم ک خیلی یهویی ی پاکت قرمز دیدم و کنجکاوی اسنپش رسیده بود و خوب مث احمق ها اونو باز کردم
(داخل پاکت :کسی ک اینو میخونی پشتتو نگاه نکن )
لونا خوب بابا مردم کرم دار شدنااا ایش ببین چجوری مردم رو کصخل میکنن ( فوش های آب دار)
داشتم بر میگشتم ک یهو یکی دست مالی جلوی صورتم گذاشت و سیاهی
(هر لایک بابت آزادی نویسنده از زندگی )
ساعت 12ظهر از زبان لونا ★
از امیلی خداحافظی کردم و ب سمت دفتر کارم حرکت کردم تا به پرونده ها برسم ساعت ها میگذشت ک ساعت ک (1 شب)تصمیم گرفتم ب سمت بار برم و از اونجایی ک نزدیک بود پیاده رفتم
داشتم حرکت میکردم و ب ماه نگاه میکردم ک خیلی یهویی ی پاکت قرمز دیدم و کنجکاوی اسنپش رسیده بود و خوب مث احمق ها اونو باز کردم
(داخل پاکت :کسی ک اینو میخونی پشتتو نگاه نکن )
لونا خوب بابا مردم کرم دار شدنااا ایش ببین چجوری مردم رو کصخل میکنن ( فوش های آب دار)
داشتم بر میگشتم ک یهو یکی دست مالی جلوی صورتم گذاشت و سیاهی
(هر لایک بابت آزادی نویسنده از زندگی )
۲۵۴
۲۳ آذر ۱۴۰۳