مرجان

ﺧﻤــﺎﺭ ﻧـﺎﺭ ﻭ ﻧـِﯽ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻤـــﺎﻧﻢ ﺑﺎ ﮐﺴــﯽ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﻮﺩ
ﺳــﮓ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺷﻬــﻼﯾﺖ مرجان
ﻋﺠﺐ ﺍﻓﺴــﻮﻧﮕﺮ ﻭ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﺧـﻮ ﺑﻮﺩ
دیدگاه ها (۹)

لبخند که میزنیمن زل میزنم به دست هایت ...به ساعت ِ مچی طلایی...

بعد #لبخند تو بانو بخدا باور کنخستگی های خدا هم بخدا در شده ...

سرد است مانند روسیه ، دستانی که از متحد سابقش جدا مانده...!

معجزه نگاه توست هر بار که نگاهت به سمت من می افتد بار دیگر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط