پرشش زمانی به کافههه
پرشش زمانی به کافههه
ساکورا: سلام.مشنگ
تینا: های بدگرل
ساکورا: چرا حالت اینجوری؟
تینا: پدربزرگم اصرار داره با جکسون ازدواج کنم
ساکورا: اینکه خوبه
تینا: کجاش خوبه
ساکورا: جکسون ادم. جذابیه
تینا: ساکورا خودت میدونی من. رو. الکس کراشم ساکورا: اوو اوک دختر.
تینا؛ گوشیم زنگ میخوره پدرمه
پدرتینا: الو. تینا. کجایی حال پدربزرگت بد شده سریعا. بیا. بیمارستان
تینا: کدوم. بیمارستان
پدرتینا: بیمارستان (............)
تینا: باش اومدم.
پرشش زمانی کافه به بیمارستان
پدربزرگ: اوو تینا اومدی. دخترم
تینا: بله پدربزرگ
مامان جکسون: مجبوریم عروسی سه روز دیگه بگیریم
تینا: چرا
پدر. تینا: چون. که بیماری پدربزرگ اوت کرده نباید زیاد. جنبش داشته باشه
تینا: ولی اخه. اهههه باشههه
جکسون.: اون. روز لعنتی عروسی نی. خاکسپاریه
تینا.: برای اولین بار. با حرفش، موافقم.
مامان تینا: برید خرید عروسیی
تینا: فردا
مامان تینا: نه امروز
تینا: اهه. باشههه
جکسون: جنده گمشو بیا بریم
تینا: خفشوووو
پرششش زمانی بیمارستان به. مرکز خرید
.
.
.
.
ویو تینا رسیدم به اولین معازهی لباس عروسی پایان.ویو. تینا
جکسون: سریعا یه لباس انتخاب کن
تینا باشش
ویو تینا یه لباس پسندیدم رفتم پرو پوشیدمش. درامدم از. پرو
جکسون ویو. وقتی تینا از پرو ادرمد. انگار یه فرشته دراومد خیلی زیبا شده بود چی نه جکسون پسر تو رل داری. جیا ازاین خوشگلترر پایان ویو جکسون
جکسون: خیلی خب خوشت اومد. برو بخرش
تینا: باش
بعد لز خرید این چیزا
ویو جکسون
داشتیم راه میرفتیم که یهو. یکی بغلم کرد
خب دوستان پایان. این پارتمون امیدوارم خوشتون اومد. شرطا: 10 تا لایک. سه تا کامنت.
ساکورا: سلام.مشنگ
تینا: های بدگرل
ساکورا: چرا حالت اینجوری؟
تینا: پدربزرگم اصرار داره با جکسون ازدواج کنم
ساکورا: اینکه خوبه
تینا: کجاش خوبه
ساکورا: جکسون ادم. جذابیه
تینا: ساکورا خودت میدونی من. رو. الکس کراشم ساکورا: اوو اوک دختر.
تینا؛ گوشیم زنگ میخوره پدرمه
پدرتینا: الو. تینا. کجایی حال پدربزرگت بد شده سریعا. بیا. بیمارستان
تینا: کدوم. بیمارستان
پدرتینا: بیمارستان (............)
تینا: باش اومدم.
پرشش زمانی کافه به بیمارستان
پدربزرگ: اوو تینا اومدی. دخترم
تینا: بله پدربزرگ
مامان جکسون: مجبوریم عروسی سه روز دیگه بگیریم
تینا: چرا
پدر. تینا: چون. که بیماری پدربزرگ اوت کرده نباید زیاد. جنبش داشته باشه
تینا: ولی اخه. اهههه باشههه
جکسون.: اون. روز لعنتی عروسی نی. خاکسپاریه
تینا.: برای اولین بار. با حرفش، موافقم.
مامان تینا: برید خرید عروسیی
تینا: فردا
مامان تینا: نه امروز
تینا: اهه. باشههه
جکسون: جنده گمشو بیا بریم
تینا: خفشوووو
پرششش زمانی بیمارستان به. مرکز خرید
.
.
.
.
ویو تینا رسیدم به اولین معازهی لباس عروسی پایان.ویو. تینا
جکسون: سریعا یه لباس انتخاب کن
تینا باشش
ویو تینا یه لباس پسندیدم رفتم پرو پوشیدمش. درامدم از. پرو
جکسون ویو. وقتی تینا از پرو ادرمد. انگار یه فرشته دراومد خیلی زیبا شده بود چی نه جکسون پسر تو رل داری. جیا ازاین خوشگلترر پایان ویو جکسون
جکسون: خیلی خب خوشت اومد. برو بخرش
تینا: باش
بعد لز خرید این چیزا
ویو جکسون
داشتیم راه میرفتیم که یهو. یکی بغلم کرد
خب دوستان پایان. این پارتمون امیدوارم خوشتون اومد. شرطا: 10 تا لایک. سه تا کامنت.
۳.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.