روزی ک دیدمت... part ¹
ویو تهیونگ:
امروز اولین روز دانشگاه. بود
رفتم(🧖🏻) آمدم بیرون
آماده شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه...
.
.
ویو ات:
امروز روز اول دانشگاه بود
از یه طرف ناراحت بودم از یه طرف خوشحال
نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت..
رفتم(🧖🏻♀️) آمدم بیرون
آماده شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه..
وقتی رسیدَم رفتم تو و روی یکی نیمکت های کلاس نشستم
استاد شروع کرد به معرفی کردن همکلاسی هام
استاد. خب اینم کیم تهیونگ هستش
ته. از آشنایی با شمآ خوشبختم:)..
استاد. و دختر گلم ات
ات. منم از آشنایی با شماها خیلی خوشبختم رفقا...
.
.
ویو تهیونگ:
وقتی رسیدم رفتم تو
یه دختر کیوت و خوشگل آمد تو
انگار اسمش ات بود
ازش خوشم میاد..
.
.
ویو جیمین:
امروز روز. اول دانشگاهه
وقتی آماده شدم و حرکت کردم سمت
دانشگاه نشستم ک یه دختر کیوت آمد تو
یکم ازش خوشم آمد و تصمیم گرفتم بهش زنگ تفریح پیشنهاد بدم..
.
.
ویو ات:
زنگ تفریح خورد با دخترا رفتیم توی
حیاط با دخترا
وقتی رفتیم جیمین و تهیونگ با اون پسره کوک آمدن توی حیاط
نمیدونم چرا ازشون بدم میاد
.
.
ویو تهیونگ:
داشتیم با کوک اینا حرف میزدیم ک
جیمین رفت سمت ات و دوستاش
نمیدونم چرا ولی عَصَبی شُدَم
.
.
ویو جیمین:
رفتم سمت ات و (🤚🏻) رو گرفتم
جیمین. من ازت خوشم آمده ات
ات. نکن ( بوقق )
جیمین. لطفاً نه نگو
ته. داری چه ... میخوری ؟!
جیمین. تو چیکاره ای؟!
ته.گ........مشو
.
.
ویو ات:
وقتی ته آمد و با جیمین دعوا گرفت ازش
تشکر کردم
ات. ممنونم آقای کیم
ته. خواهش میکنم :)
.
.
` فردا `
.
.
ویو ته:
با کوک رفته بودیم کافه
ک ات و یکی از دوستاش رو دیدیم
نمیتونستم (👀) از ات ور دارم
کوک زد روشونم و از فکر در آمدم
ک...
.
.
.
.
خماری😅🤍
شرط: ۳۵ لایک و ۱۰ کامنت
امروز اولین روز دانشگاه. بود
رفتم(🧖🏻) آمدم بیرون
آماده شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه...
.
.
ویو ات:
امروز روز اول دانشگاه بود
از یه طرف ناراحت بودم از یه طرف خوشحال
نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت..
رفتم(🧖🏻♀️) آمدم بیرون
آماده شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه..
وقتی رسیدَم رفتم تو و روی یکی نیمکت های کلاس نشستم
استاد شروع کرد به معرفی کردن همکلاسی هام
استاد. خب اینم کیم تهیونگ هستش
ته. از آشنایی با شمآ خوشبختم:)..
استاد. و دختر گلم ات
ات. منم از آشنایی با شماها خیلی خوشبختم رفقا...
.
.
ویو تهیونگ:
وقتی رسیدم رفتم تو
یه دختر کیوت و خوشگل آمد تو
انگار اسمش ات بود
ازش خوشم میاد..
.
.
ویو جیمین:
امروز روز. اول دانشگاهه
وقتی آماده شدم و حرکت کردم سمت
دانشگاه نشستم ک یه دختر کیوت آمد تو
یکم ازش خوشم آمد و تصمیم گرفتم بهش زنگ تفریح پیشنهاد بدم..
.
.
ویو ات:
زنگ تفریح خورد با دخترا رفتیم توی
حیاط با دخترا
وقتی رفتیم جیمین و تهیونگ با اون پسره کوک آمدن توی حیاط
نمیدونم چرا ازشون بدم میاد
.
.
ویو تهیونگ:
داشتیم با کوک اینا حرف میزدیم ک
جیمین رفت سمت ات و دوستاش
نمیدونم چرا ولی عَصَبی شُدَم
.
.
ویو جیمین:
رفتم سمت ات و (🤚🏻) رو گرفتم
جیمین. من ازت خوشم آمده ات
ات. نکن ( بوقق )
جیمین. لطفاً نه نگو
ته. داری چه ... میخوری ؟!
جیمین. تو چیکاره ای؟!
ته.گ........مشو
.
.
ویو ات:
وقتی ته آمد و با جیمین دعوا گرفت ازش
تشکر کردم
ات. ممنونم آقای کیم
ته. خواهش میکنم :)
.
.
` فردا `
.
.
ویو ته:
با کوک رفته بودیم کافه
ک ات و یکی از دوستاش رو دیدیم
نمیتونستم (👀) از ات ور دارم
کوک زد روشونم و از فکر در آمدم
ک...
.
.
.
.
خماری😅🤍
شرط: ۳۵ لایک و ۱۰ کامنت
۳۶.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.