رمان
#میشد_نخواست پارت۲۲
الیسا:من برم نوشیدنی بگیرم
دنیز:وایسا،ام چیزه من خودم میرم نوشیدنی میگیرم برا توهم میارم
الیسا:خیلی ممنون
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
یاعیز:الیسا؟😂
الیسا:چیه😁
دنیز:بفرما
الیسا:ممنون
دنیز:نوش جان
لیا:چاعان بیا یه لحظه کارت دارم
توانا:یاعیز قول دادی باهم پشمک میخوریم
چاعان و یاعیز:بریم
دنیز:خب.من دنیزم دوست چاعان و یاعیز
الیسا:خوشبختم
دنیز:منم همینطور
الیسا.......
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
یاعیز:توانا من یادم نمیاد به تو گفته باشم باهم پشمک بخوریم
توانا:ای بابا من بخاطر اینکه دنیز و الیسا تنها بمونن گفتم
یاعیز:شیطون😂
چاعان:خب لیا کارتو بگو
لیا:من بخاطر اینکه اون دوتا تنها بمونن صدات کردم عشقمممممم
چاعان:اهان😂
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
الیسا(پیام):لیا بیاید داخل دیگه
لیا:توانا نگاه کن
توانا:🤣🤣
چاعان و یاعیز:بریم داخل؟
توانا و لیا:باشههه
توانا:الیسا ما اومدیم
الیسا:🙈
دنیز:سما کارتونو انجام میدادین ما داشتیم حرف میزدیم چرا عجله کردید
همه:🤣🤣🤣
الیسا:من برم نوشیدنی بگیرم
دنیز:وایسا،ام چیزه من خودم میرم نوشیدنی میگیرم برا توهم میارم
الیسا:خیلی ممنون
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
یاعیز:الیسا؟😂
الیسا:چیه😁
دنیز:بفرما
الیسا:ممنون
دنیز:نوش جان
لیا:چاعان بیا یه لحظه کارت دارم
توانا:یاعیز قول دادی باهم پشمک میخوریم
چاعان و یاعیز:بریم
دنیز:خب.من دنیزم دوست چاعان و یاعیز
الیسا:خوشبختم
دنیز:منم همینطور
الیسا.......
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
یاعیز:توانا من یادم نمیاد به تو گفته باشم باهم پشمک بخوریم
توانا:ای بابا من بخاطر اینکه دنیز و الیسا تنها بمونن گفتم
یاعیز:شیطون😂
چاعان:خب لیا کارتو بگو
لیا:من بخاطر اینکه اون دوتا تنها بمونن صدات کردم عشقمممممم
چاعان:اهان😂
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
الیسا(پیام):لیا بیاید داخل دیگه
لیا:توانا نگاه کن
توانا:🤣🤣
چاعان و یاعیز:بریم داخل؟
توانا و لیا:باشههه
توانا:الیسا ما اومدیم
الیسا:🙈
دنیز:سما کارتونو انجام میدادین ما داشتیم حرف میزدیم چرا عجله کردید
همه:🤣🤣🤣
- ۲.۷k
- ۲۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط