فیک عشق بی رحم پارت: ۲

لیا ویو: از مرگه مادرم چند سالی هست که گذشته من خیلی افسرده بودم ولی بخاطر میا خواهرم با افسردگی جنگیدم وقتی چشمام باز کردم توی یتم خونه بودم دنبال مادر و. پدرم گذشتن ولی فهمیدین اونا مرده اند

میا: لیا بلند دیر میرسیم سرکار ها بریم که اون پیری شروع میکنه به غر زدند بخدا

لیا: هوف اوکی زنگ زدم به لیانا ولی میا مگه داریم میریم عروسی ببین ما توی بار کار می کنیم باید یا مشکی بپوش یا نمیدونم ولی رنگه دخترونه نپوش

میا: باشه باید دقیقا شیبه تو باشم مشکی یا قهوه ای یا قرمز با سفید نه فعلا بیا بریم بعد حرف بزن

۲۰ دقیقه بعد

لیا: از ماشین پیاده شو خداروشکر یه ماشین خریدم

میا: آره خب بریم برای یه شب کاری دیگه لیانا اونجا منتظره

لیانا: سلام دخترا چطورین؟

لیا: خوبیم گایز بریم داخل که زود برگردیم

۸ساعت بعد

میا: وای ساعت ۴ صبحه که نمیتونم ساعت کاری مون تموم شد بریم

لیانا: بای دخترا

لیا: بای خوشگلم

۱۰ دقیقه بعد

لیا: بریم دیگه

میا: آره بریم

؟: ببخشید خانوما یه لحظه میشه وقتتون بگیرم

میا: بفرماید ولی. اگه میخوای مزاحم بشی گمشو

؟: نه خب شما اینجا دارید خیلی کار می کنید ولی حقوق تون خیلی زیاد نیست درسته و اینکه من براتون یه کاره خیلی خوب دارم که حقوقش ۵۰ دلار هست نگاه کنید پوله کمی نیست اینم کارتم هست خوب فکر کنید

لیا: خب همین شما اسم یا فامیل ندارید؟

؟: بله من جانگ هوسوک هستم فعلا

میا: لیا آخه کی این هم پول میده بیا قول کنیم

لیا: هوف اول بیا توی ماشین بشین و اینکه راست میگی پول زیادی خب ولی شاید کاره خیلی سختی باشه فعلا فکر میکنم اوکی بریم

۳۰ دقیقه بعد

میا: من خیلی خستمه برم بخواب تو هم بخواب فعلا بای

لیا: اوکی بای

صبح ساعت ۲:۳٠




اسلاید اول لباس لیا هست

اسلاید دوم لباسه میا