𝐏𝐀𝐑𝐓 ³
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ )𝐏𝐀𝐑𝐓 ³
دستمو محکم گرفته بود و گفت: به به خانم هاری میبینم ضرر میزنی + شما کی باشین. پسره : دوست پدر خونده ات.....دستمو از تودستش در آوردم و از کنارش رفتم..... یه پیر زن بود کلا بر عکس اون زنی که اسمش دو سوگ بود و هیونا رو زد اومد بهمون کمک کرد + خانم شما چیکاره این . خانمه: من عمارت رو مدیرت میکنم + خانم ببخشید اما میشه درباره ی هوسوکبگین . خانمه: خب حتما گفتن اسمشو به زبان نباید بیاری + بله . خانمه: خب حتما کلی سوال برات پیش اومده که چرا ماسکمیزنه و نمیزاره کسی اسمشو به زبون بیاره خب یه تعداد هستن که میتونن هم اسمش و صورتشو رو ببینن البته دیدن من بزرگش کردم و دوستاش که شش تا پسر و یه دختر که دستیارش هست دیدیم اگر کس دیگه ای ببینه فرقی نمیکنه درجه ای باشه تنبیه میشه + گفتن که رئیس چن تا شرکت بزرگه . خانمه: ارع شرکت ها رو میده به دوستاش مدیریت کنن و خودشم از دور نظارت داره و برای جلسه های مهم هم با ماسک میره + میتونم اسمتون رو بپرسم . خانمه خب من جی وو هستم ¥ میتونیم آجوما بگیم . آجوما: مشکلی نیست و هیونا بیا تا لباس هات رو بدم هاری برو تو اتاقت راستی یادم رفت هیونا مواظب باش تو این عمارت با هیچکی در ارتباط نباشی غیر از هاری اونم یواشکی چون ممنوعه و جرم داره و اینجا کسی به کسی رحم نمیکنه میرن لو میدن ¥ چشم + من میرم دلمم برات تنگ شده بود ¥ منم فعلا . رفتم سمت اتاقم همه چیشو فهمیدم غیر از صورتش زیر اون ماسک + ایششش چقدر کنجکاوی . فهمیدم که یه اتاقی اینجا هست و با دوستاش جمع میشن و غذا میخورن یه لباس مثل لباس خدمتکار های اینجا پوشیدم یه ماسک سفید زدم رفتم آشپزخونه + من میبرم . غذا ها رو میبردم سمت اتاق در زدم اجوما اومد . آجوما: ممنون بقیه اش رو خودممیبرم + بفرمایید . ایششش نمیزارن بریم تو جلوی در وایسادم ظاهرا حرفاشون در مورد تجارت و اینا هست شت یه چن دقیقه بعد اومدن بیرون داشتم میرفتم تو اتاق که یونگی گفت : چرا ماسک زدی + آه سرما خوردمبخاطر همین . هوسوک اومد نزدیک منم سرم رو گرفتم پایین که مثلا تعظیممیکنم ماسکمو برداشت خدا خدا به ذهنمهیچی نمیرسه آها موهامو ریختم جلو _ هیج علائمی نداری + حتما خوب شدم من میرم دستمو گرفت موهام رفت کنار _ همه قرص های که مربوط به سرما خوردگی هست رو بیار + چییی میخوای به کشتم بدی _ مگه نگفتی سرما خوردم + چیزه. ابرو داد بالا + من نمیخورم حتی اگر بخوای به زور همبدی _ دو کیونگ جرم دروغ رو بگو . دو کیونگ: بیست ضربه شلاق . پاهام سست شد خودمو زدم که مثلا غش کردم هوسوک گرفتم . آجوما: برین آب شکر بیارین براش _ برا چی . آجوما: قندش افتاده.......تو اتاقم بودم آجوما بهم آب شکر داد . خودمو زده بودم به بیهوشی چشمام سنگین شد خوابیدم.......فردا صبح بعد یه دوش رفتم تو حیاط صدای جیغ اومد چن نفر هم رفتن سمت صدا یه دختری بود که دستش به چوپه بسته بود و بالا بود و دوگ کیونگ داشت با شلاق میزد + وایسا وایسا برا چی میزنیش . دو کیونگ: از اتاق کوک اینو برداشته ٪ من بخدا چیزی بر نداشتم رو زمین افتاده بود میخواستم بزارمش تو اتاق ( با گریه ) + ولش کن . دو کیونگ: تو هیج کاره نیستی که به من دستور بدی + من بجاش تنبیه رو قبول میکنم . دو کیونگ: باشه . دست دختر رو باز کردم و دست منو بستن با ضربه اول یه قطره اشک تو چشمام جمع شد همینطور میزد گریه امبیشتر شد . چهل ضربه داشت بیست تای دیگه مونده بود توانش نداشتم کع صدای یه نفر اومد: اینجا چه خبره. وقتی اومد جلو کوک بود . دو کیونگ: این دختر چیزی از تو اتاقت برداشته و بعدش هم هاری گردن گرفته . کوک: عع این چقدر دنبالش بودم + چی ( یواش ) . کوک: اینو گم کرده بودم ممنونم پیداش کردی دو کیونگسریع بازش کن و تهمت نزن زود ( با لحن جدی ) دستمو باز کردن هیونا اومد کمکم رفتیم تو اتاقم اجوما با کمک هیونا پماد رو زدن......
دستمو محکم گرفته بود و گفت: به به خانم هاری میبینم ضرر میزنی + شما کی باشین. پسره : دوست پدر خونده ات.....دستمو از تودستش در آوردم و از کنارش رفتم..... یه پیر زن بود کلا بر عکس اون زنی که اسمش دو سوگ بود و هیونا رو زد اومد بهمون کمک کرد + خانم شما چیکاره این . خانمه: من عمارت رو مدیرت میکنم + خانم ببخشید اما میشه درباره ی هوسوکبگین . خانمه: خب حتما گفتن اسمشو به زبان نباید بیاری + بله . خانمه: خب حتما کلی سوال برات پیش اومده که چرا ماسکمیزنه و نمیزاره کسی اسمشو به زبون بیاره خب یه تعداد هستن که میتونن هم اسمش و صورتشو رو ببینن البته دیدن من بزرگش کردم و دوستاش که شش تا پسر و یه دختر که دستیارش هست دیدیم اگر کس دیگه ای ببینه فرقی نمیکنه درجه ای باشه تنبیه میشه + گفتن که رئیس چن تا شرکت بزرگه . خانمه: ارع شرکت ها رو میده به دوستاش مدیریت کنن و خودشم از دور نظارت داره و برای جلسه های مهم هم با ماسک میره + میتونم اسمتون رو بپرسم . خانمه خب من جی وو هستم ¥ میتونیم آجوما بگیم . آجوما: مشکلی نیست و هیونا بیا تا لباس هات رو بدم هاری برو تو اتاقت راستی یادم رفت هیونا مواظب باش تو این عمارت با هیچکی در ارتباط نباشی غیر از هاری اونم یواشکی چون ممنوعه و جرم داره و اینجا کسی به کسی رحم نمیکنه میرن لو میدن ¥ چشم + من میرم دلمم برات تنگ شده بود ¥ منم فعلا . رفتم سمت اتاقم همه چیشو فهمیدم غیر از صورتش زیر اون ماسک + ایششش چقدر کنجکاوی . فهمیدم که یه اتاقی اینجا هست و با دوستاش جمع میشن و غذا میخورن یه لباس مثل لباس خدمتکار های اینجا پوشیدم یه ماسک سفید زدم رفتم آشپزخونه + من میبرم . غذا ها رو میبردم سمت اتاق در زدم اجوما اومد . آجوما: ممنون بقیه اش رو خودممیبرم + بفرمایید . ایششش نمیزارن بریم تو جلوی در وایسادم ظاهرا حرفاشون در مورد تجارت و اینا هست شت یه چن دقیقه بعد اومدن بیرون داشتم میرفتم تو اتاق که یونگی گفت : چرا ماسک زدی + آه سرما خوردمبخاطر همین . هوسوک اومد نزدیک منم سرم رو گرفتم پایین که مثلا تعظیممیکنم ماسکمو برداشت خدا خدا به ذهنمهیچی نمیرسه آها موهامو ریختم جلو _ هیج علائمی نداری + حتما خوب شدم من میرم دستمو گرفت موهام رفت کنار _ همه قرص های که مربوط به سرما خوردگی هست رو بیار + چییی میخوای به کشتم بدی _ مگه نگفتی سرما خوردم + چیزه. ابرو داد بالا + من نمیخورم حتی اگر بخوای به زور همبدی _ دو کیونگ جرم دروغ رو بگو . دو کیونگ: بیست ضربه شلاق . پاهام سست شد خودمو زدم که مثلا غش کردم هوسوک گرفتم . آجوما: برین آب شکر بیارین براش _ برا چی . آجوما: قندش افتاده.......تو اتاقم بودم آجوما بهم آب شکر داد . خودمو زده بودم به بیهوشی چشمام سنگین شد خوابیدم.......فردا صبح بعد یه دوش رفتم تو حیاط صدای جیغ اومد چن نفر هم رفتن سمت صدا یه دختری بود که دستش به چوپه بسته بود و بالا بود و دوگ کیونگ داشت با شلاق میزد + وایسا وایسا برا چی میزنیش . دو کیونگ: از اتاق کوک اینو برداشته ٪ من بخدا چیزی بر نداشتم رو زمین افتاده بود میخواستم بزارمش تو اتاق ( با گریه ) + ولش کن . دو کیونگ: تو هیج کاره نیستی که به من دستور بدی + من بجاش تنبیه رو قبول میکنم . دو کیونگ: باشه . دست دختر رو باز کردم و دست منو بستن با ضربه اول یه قطره اشک تو چشمام جمع شد همینطور میزد گریه امبیشتر شد . چهل ضربه داشت بیست تای دیگه مونده بود توانش نداشتم کع صدای یه نفر اومد: اینجا چه خبره. وقتی اومد جلو کوک بود . دو کیونگ: این دختر چیزی از تو اتاقت برداشته و بعدش هم هاری گردن گرفته . کوک: عع این چقدر دنبالش بودم + چی ( یواش ) . کوک: اینو گم کرده بودم ممنونم پیداش کردی دو کیونگسریع بازش کن و تهمت نزن زود ( با لحن جدی ) دستمو باز کردن هیونا اومد کمکم رفتیم تو اتاقم اجوما با کمک هیونا پماد رو زدن......
۵۷.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.