سفیران سلامت پارت 59 (پایان فصل اول)
#jisoo
خب دیگه جین بیا بریم پیش بچه ها
رفتیم پیش بچه از سرسره اومدن پایین
هیون:خاله میشه بریم تاب بازی
اره برین بشینین
بچه ها نشستن روی تاب منو جین داشتیم تابشون میدادیم
حس کردم دل درد دارم
همش دنبال بهونه بودم یکم دور تر از جین اینا بشم که از قیافم نفهمن که حالم بده
دیدم یه مردی داره پشمک میفروشه
با خودم گفتم بهترین فرصته برم پشمک بخرم ازشون دور باشم
جین تو بچه ها رو تاب بده الان میام
هیان:مامان کجا میری
سوپرایزه
داشتم راه میرفتم
حس کردم انگار حالم خیلی خوب نیست
خیلی اهمیت ندادم
رفتم دور تر از داخل کیفم یه قرص مسکن برداشتم و خوردم
ببخشید اقا میشه سه تا پشمک بدین
پشمک فروش:بله..بفرمایید
بفرمایید(مثلا جیسو پول داد)
ممنونم
پشمک فروش:نوش جان
رفتم پیش بچه ها
سوپرایز
خب بیاین براتون پشمک خریدم
هیان و هیون: مرسییییییییییییییییییببیییییی
جین برای خودمون یکی خریدم
# یک ساعت بعد
خب دیگه بریم خونه مامانتون زنگ زده میگه بچه هارو بیار میخوام ببرمشون حمام
هیان و هیون:باش خاله
(خب بعد چند دقیقه رسیدن)
جین تو برو خونه تا من بچه ها رو ببرم خونشون
جین:باشه
ژینا:خب الان رسیدن دم در خونه کوکی اینا
لیسا:سلام جیسو
سلام چیزه بچه ها رو اوردم
لیسا،:اها ممنونم فک کنم خیلی اذیتتون کردن نه؟
نه بابا اصلا اذیتمون نکردن
خب بچه ها یه بوس بدین
ژینا:خب جیسو بچه ها رو بوس کرد
فعلا خداحافظ
هیان:خدافس مامان
لیسا:مامان؟؟؟
اره هیان از دیشب تا حالا بهم میگه مامان
نمیدونم چرا 😂😂
(خندید مثلا)
لیسا:ای خدا از دست این
خب خداحافظ
داشتم از پله ها میومدم پایین
حس کردم در خونه جنی بازه
خب دیگه جین بیا بریم پیش بچه ها
رفتیم پیش بچه از سرسره اومدن پایین
هیون:خاله میشه بریم تاب بازی
اره برین بشینین
بچه ها نشستن روی تاب منو جین داشتیم تابشون میدادیم
حس کردم دل درد دارم
همش دنبال بهونه بودم یکم دور تر از جین اینا بشم که از قیافم نفهمن که حالم بده
دیدم یه مردی داره پشمک میفروشه
با خودم گفتم بهترین فرصته برم پشمک بخرم ازشون دور باشم
جین تو بچه ها رو تاب بده الان میام
هیان:مامان کجا میری
سوپرایزه
داشتم راه میرفتم
حس کردم انگار حالم خیلی خوب نیست
خیلی اهمیت ندادم
رفتم دور تر از داخل کیفم یه قرص مسکن برداشتم و خوردم
ببخشید اقا میشه سه تا پشمک بدین
پشمک فروش:بله..بفرمایید
بفرمایید(مثلا جیسو پول داد)
ممنونم
پشمک فروش:نوش جان
رفتم پیش بچه ها
سوپرایز
خب بیاین براتون پشمک خریدم
هیان و هیون: مرسییییییییییییییییییببیییییی
جین برای خودمون یکی خریدم
# یک ساعت بعد
خب دیگه بریم خونه مامانتون زنگ زده میگه بچه هارو بیار میخوام ببرمشون حمام
هیان و هیون:باش خاله
(خب بعد چند دقیقه رسیدن)
جین تو برو خونه تا من بچه ها رو ببرم خونشون
جین:باشه
ژینا:خب الان رسیدن دم در خونه کوکی اینا
لیسا:سلام جیسو
سلام چیزه بچه ها رو اوردم
لیسا،:اها ممنونم فک کنم خیلی اذیتتون کردن نه؟
نه بابا اصلا اذیتمون نکردن
خب بچه ها یه بوس بدین
ژینا:خب جیسو بچه ها رو بوس کرد
فعلا خداحافظ
هیان:خدافس مامان
لیسا:مامان؟؟؟
اره هیان از دیشب تا حالا بهم میگه مامان
نمیدونم چرا 😂😂
(خندید مثلا)
لیسا:ای خدا از دست این
خب خداحافظ
داشتم از پله ها میومدم پایین
حس کردم در خونه جنی بازه
۶۷.۸k
۳۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.