فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۵۱
[ویو جونگ کوک]
الان چهار روز هارین زندانی کردم
بهترین کار همین بود.... باید بفهمه من اونقدرا هم باهاش خوب نیستم
باید یاد بگیره بهم احترام بزاره
ولی یک دلم می خواست...برم پیشش محکم بغلش کنم و کنارش
دراز بکشم
باهاجون داخل حیاط نشسته بودیم
جونگ کوک: بنظرت برای مأموریت بعدی....کی بفرستیم
هاجون حواسش بهم نبود
که یهو هاجون با تعجب گفت
هاجون: جونگ کوک اون هارین نیست
با تعجب و خنده گفتم
جونگ کوک: منظورت چیه اون من زندانی کردم
به سمت بالکن اشاره کرد
هاجون: خودشه هارین
سریع به سمت بالکن اتاق هارین نگاه کردم
این دختره زد به سرش لبه بالکن نشسته بود
هاجون: نپره یک وقت
با جدیت گفتم
جونگ کوک: نه بابا... نمی پره
هاجون: پسر این دختر می پرا... خیلی نترس تر از اون حرفاس
جونگ کوک: نمی پره...هارین که من می شناسم تسلیم نمیشه....
[ویو هارین]
واوو عاشق این فضا شدم
نرده که زیرم... خیلی بزرگ
چطور روی این نرده سر پا بشم ؟ چرا که نه
بلند شدم و خیلی آزاد روی نرده ایستادم
عاشق بادی شدم که موهام به رقص در می آورد
داشتم به جلوم نگاه می کردم که یهو صدای باز شدن در اتاق
اومد تا خواستم برگردم نگاه کنم اون فرد کیه که
با شتاب پرت شدم داخل بغل یکی ، به خوبی این بغل و این بو می شناختم
پارت هدیه 🦋✨
پارت ۵۱
[ویو جونگ کوک]
الان چهار روز هارین زندانی کردم
بهترین کار همین بود.... باید بفهمه من اونقدرا هم باهاش خوب نیستم
باید یاد بگیره بهم احترام بزاره
ولی یک دلم می خواست...برم پیشش محکم بغلش کنم و کنارش
دراز بکشم
باهاجون داخل حیاط نشسته بودیم
جونگ کوک: بنظرت برای مأموریت بعدی....کی بفرستیم
هاجون حواسش بهم نبود
که یهو هاجون با تعجب گفت
هاجون: جونگ کوک اون هارین نیست
با تعجب و خنده گفتم
جونگ کوک: منظورت چیه اون من زندانی کردم
به سمت بالکن اشاره کرد
هاجون: خودشه هارین
سریع به سمت بالکن اتاق هارین نگاه کردم
این دختره زد به سرش لبه بالکن نشسته بود
هاجون: نپره یک وقت
با جدیت گفتم
جونگ کوک: نه بابا... نمی پره
هاجون: پسر این دختر می پرا... خیلی نترس تر از اون حرفاس
جونگ کوک: نمی پره...هارین که من می شناسم تسلیم نمیشه....
[ویو هارین]
واوو عاشق این فضا شدم
نرده که زیرم... خیلی بزرگ
چطور روی این نرده سر پا بشم ؟ چرا که نه
بلند شدم و خیلی آزاد روی نرده ایستادم
عاشق بادی شدم که موهام به رقص در می آورد
داشتم به جلوم نگاه می کردم که یهو صدای باز شدن در اتاق
اومد تا خواستم برگردم نگاه کنم اون فرد کیه که
با شتاب پرت شدم داخل بغل یکی ، به خوبی این بغل و این بو می شناختم
پارت هدیه 🦋✨
۳۵.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.