عشقی که بهم دادی
"part 5"
سال ۲۰۱۸
*از زبان تهیونگ
بغلش کردم و حس کردم شده تموم دنیام...من بدون ا.ت دیگه نمیتونم
+تهیونگا؟
_جونم؟
+بیا یه قول بهم بدیم
_چه قولی؟
انگشت کوچیکه شو گرفت سمتم
+قول بده همیشه عاشقم بمونی و ترکم نکنی
انگشتمو دور انگشتش حلقه کردم و گفتم
_قول...ولی من میخوام یه جور دیگه ثابتش کنم
فرصت سوال بهش ندادم و لباشو طولانی ب/و/س/ی/د/م
ممکن بود از اتاق عمل زنده بیرون نیام...اما من میخوام باهاش زندگی کنم
*زمان حال
*از زبان ا.ت
=خب دیگه مادر و پسر تا همو نخوردین بیخیال(خنده)
÷بابا کوکی حسود نباش
=قربون بابا گفتنت
+یااااااا...چخبرتونه انقد دل و قلوه میدین و میگیرین
÷مامانی داره حسودی میکنه
=معلومه...انقد حسود نباش ا.ت
+من حساب شما دوتا رو میرسم
جونگکوک از جاش بلند شد و رو به من کاملا جدی گفت
=ا.ت باهات کار دارم...بریم دفتر من
+باشه
از جی هون بای بای کردیم و من همراه جونگکوک رفتم اتاق کارش
روی صندلی نشستم و گفتم
+جونگکوکی زودباش که داره دیرم میشه
=ا.ت...جریان عمل کردن جی هون چیشد؟...اصلا حال خوبی نداره
+احتمالا امروز حل میشه
=کاش اینکارو نمیکردی
+دیگه آبروم برام ارزشی نداره...فقط جی هون مهمه...اون تنها چیزیه که واسم باقی مونده
=اگه اون پدر بی مسئولیتو پیدا....
+ترمز کن...جی هون همین الانشم تو رو بابای خودش میدونه
مگه قرار نشد درباره ش دیگه حرف نزنیم
=چرا...ولی اون هنوزم توی قلبش یه جای خالی احساس میکنه...اون نمیتونه با بابا گفتن به من اون جای خالی رو پر کنه
+بیخیال...امروز خیلی کار دارم...مشکلی پیش اومد بهم بگو...دیرم شده باید برم
=مواظب خودت باش
+اوکی خدافظ
=خدافظ
سال ۲۰۱۸
*از زبان تهیونگ
بغلش کردم و حس کردم شده تموم دنیام...من بدون ا.ت دیگه نمیتونم
+تهیونگا؟
_جونم؟
+بیا یه قول بهم بدیم
_چه قولی؟
انگشت کوچیکه شو گرفت سمتم
+قول بده همیشه عاشقم بمونی و ترکم نکنی
انگشتمو دور انگشتش حلقه کردم و گفتم
_قول...ولی من میخوام یه جور دیگه ثابتش کنم
فرصت سوال بهش ندادم و لباشو طولانی ب/و/س/ی/د/م
ممکن بود از اتاق عمل زنده بیرون نیام...اما من میخوام باهاش زندگی کنم
*زمان حال
*از زبان ا.ت
=خب دیگه مادر و پسر تا همو نخوردین بیخیال(خنده)
÷بابا کوکی حسود نباش
=قربون بابا گفتنت
+یااااااا...چخبرتونه انقد دل و قلوه میدین و میگیرین
÷مامانی داره حسودی میکنه
=معلومه...انقد حسود نباش ا.ت
+من حساب شما دوتا رو میرسم
جونگکوک از جاش بلند شد و رو به من کاملا جدی گفت
=ا.ت باهات کار دارم...بریم دفتر من
+باشه
از جی هون بای بای کردیم و من همراه جونگکوک رفتم اتاق کارش
روی صندلی نشستم و گفتم
+جونگکوکی زودباش که داره دیرم میشه
=ا.ت...جریان عمل کردن جی هون چیشد؟...اصلا حال خوبی نداره
+احتمالا امروز حل میشه
=کاش اینکارو نمیکردی
+دیگه آبروم برام ارزشی نداره...فقط جی هون مهمه...اون تنها چیزیه که واسم باقی مونده
=اگه اون پدر بی مسئولیتو پیدا....
+ترمز کن...جی هون همین الانشم تو رو بابای خودش میدونه
مگه قرار نشد درباره ش دیگه حرف نزنیم
=چرا...ولی اون هنوزم توی قلبش یه جای خالی احساس میکنه...اون نمیتونه با بابا گفتن به من اون جای خالی رو پر کنه
+بیخیال...امروز خیلی کار دارم...مشکلی پیش اومد بهم بگو...دیرم شده باید برم
=مواظب خودت باش
+اوکی خدافظ
=خدافظ
۵.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.