پارت ۶۲
بلاخره جنگ و دعوا تموم شد و به راه افتادیم دم دروازه قصر بودیم
+ استرس دارن کوک
* نداشته باش
+ ممنون بابت اینهمه دلداری و همدردی
* خواهش میکنم وظیفس
یه نگاه کج بهش انداختم و خواستم وارد بشم که نگهبانا نذاشتن
@ اجازه ورود ندارین
+ من شاهزاده جیمین هستم
@ اول سنگ هویتتون و نشون بدید ( نمیدونستم به این سنگایی که نشون میدن چی میگن پس نوشتم سنگ هویت 😅)
آخ همینم کم بود سنگ هویتم توی همون کوله ای بود که موند توی چین
+ همراهم نیست برو به مشاور لی بگو بیاد اینجا
@ همینجا وایستین
و رفت داخل قصر
+ کوک تو رو خدا شانس منو میبینی
* وقتی بخت منو تو رو مینوشتن به نظرم دستشون خوده جوهر کلا ریخته روش وگرنه اینهمه بدبختی عادی نیست
+ صد در صد
یهو دروازه باز شد و نگهبان همراه مشاور لی اومد
● سرورم بلاخره برگشتید پدرتون کلی دنبالتون گشتن کجا بودید ؟
+ بریم تو همچی رو برات تعریف میکنم
تمام ماجرا رو کمی با سانسور براش تعریف کردم
+ بهمون حمله کردن و هم پدر من و هم پدر کوک و کشتن الان تایلندم بدون پادشاه مونده
● چند روز دیگه شاهزاده جئون و به سرزمینشون برمیگردونیم
* ممنونم
چند روز بعد
+ دلم برات تنگ میشه کوک
* منم
+ استرس دارن کوک
* نداشته باش
+ ممنون بابت اینهمه دلداری و همدردی
* خواهش میکنم وظیفس
یه نگاه کج بهش انداختم و خواستم وارد بشم که نگهبانا نذاشتن
@ اجازه ورود ندارین
+ من شاهزاده جیمین هستم
@ اول سنگ هویتتون و نشون بدید ( نمیدونستم به این سنگایی که نشون میدن چی میگن پس نوشتم سنگ هویت 😅)
آخ همینم کم بود سنگ هویتم توی همون کوله ای بود که موند توی چین
+ همراهم نیست برو به مشاور لی بگو بیاد اینجا
@ همینجا وایستین
و رفت داخل قصر
+ کوک تو رو خدا شانس منو میبینی
* وقتی بخت منو تو رو مینوشتن به نظرم دستشون خوده جوهر کلا ریخته روش وگرنه اینهمه بدبختی عادی نیست
+ صد در صد
یهو دروازه باز شد و نگهبان همراه مشاور لی اومد
● سرورم بلاخره برگشتید پدرتون کلی دنبالتون گشتن کجا بودید ؟
+ بریم تو همچی رو برات تعریف میکنم
تمام ماجرا رو کمی با سانسور براش تعریف کردم
+ بهمون حمله کردن و هم پدر من و هم پدر کوک و کشتن الان تایلندم بدون پادشاه مونده
● چند روز دیگه شاهزاده جئون و به سرزمینشون برمیگردونیم
* ممنونم
چند روز بعد
+ دلم برات تنگ میشه کوک
* منم
- ۱.۹k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط