p.⁸

p.⁸
مکالمشون:
_ت.. تو الان منو بغل کردی؟
*جناب پارک ایا گناه کردم؟
_نه ولی...
*خوب ببین من همیشه ارزوم بود که مافیا بشم و الانم ک...
_واقعا دوس داشتی مافیا بشی؟
*اوهوم الانم ک تو مافیایی پس باید بهم یاد بدی چیطو ی مافیا بشم
_ولی این خیلی خطرناکه
*گریهههههههه
_هوف باشه بت یاد میدم اما
*اما چی؟؟؟
_بعد ازدواج
*وات؟ وات دا فاخ
_چیشد؟
*ازدواج چی؟؟؟
_خنگه قراره بشی خانم پارک
*هوف اوکی
_خوبه چون اگه نمی خواستیم مجبورت می کردم(اینارو اروم گف)
*هِن؟
_هیچی
*کر عمته بگو چی گفتییی
_هیچی ینی هیچی
*باشه باو
..._
*جیمیننن( با داد)
_بلع؟
*من می خوام برم بیرون
_باش برو حاضر شو بریم خرید
*اوکییی
ویو ت.ا:
وقتی بش گفتم می خوام مافیاشم باورش نشد ( حق داره بچم) رفتم حاضر شم ک بریم خرید
ی دوش ده مینی گرفتم و اومدم موهامو خش کردم و ی تیشرت لانگ مشکی با طرح انیمه ی سفید پوشیدمو ی شلوار کارگو مشکی عم پوشیدمو کفشمم جردن بود
موهامو باز گذاشتم و کلاه لبه دار ساده مشکی عم گذاشتم و وقتی رفتم پایین...