دزیره ویکوک
با شنیدن اسم دزیره برای یک لحظه ضربان قلبش باال رفت،
اون قطعا دیشب رو به خاطر میاورد. نفس عمیقی کشید، چشم
هاش رو بست و سعی کرد به خواب بره اما فکر هاش بهش
اجازه نمیداد.
فکر خواهرش، فکر مادرش، فکر جیهوپ که معلوم نبود با
پدرش چیکار باید میکرد، فکر آچا که روز به روز بیشتر به
تهیون وابسته میشد و در آخر فکر ناپلئون...
دزیره بودن سخته، اونم وقتی میدونی ناپلئون قرار نیست
"
مال تو باشه اما اگر من دزیره باشم و تو ناپلئون، اگر خواهرم
ژوزفین باشه، پس... چه کسی قراره ژان باپتیست باشه؟ "
جئون جونگکوک، مارس 1991
....................................................................................
بچه ها من میخواستم از بقیه فیک ها هم چند پارتی براتون بزارم ولی ویسگون فعلا بهم اجازه نمیده
ببخشید چند وقت نبودم سرم شلوغ بود نتونستم پارت بزارم
اون قطعا دیشب رو به خاطر میاورد. نفس عمیقی کشید، چشم
هاش رو بست و سعی کرد به خواب بره اما فکر هاش بهش
اجازه نمیداد.
فکر خواهرش، فکر مادرش، فکر جیهوپ که معلوم نبود با
پدرش چیکار باید میکرد، فکر آچا که روز به روز بیشتر به
تهیون وابسته میشد و در آخر فکر ناپلئون...
دزیره بودن سخته، اونم وقتی میدونی ناپلئون قرار نیست
"
مال تو باشه اما اگر من دزیره باشم و تو ناپلئون، اگر خواهرم
ژوزفین باشه، پس... چه کسی قراره ژان باپتیست باشه؟ "
جئون جونگکوک، مارس 1991
....................................................................................
بچه ها من میخواستم از بقیه فیک ها هم چند پارتی براتون بزارم ولی ویسگون فعلا بهم اجازه نمیده
ببخشید چند وقت نبودم سرم شلوغ بود نتونستم پارت بزارم
۶.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.