دروغ به توان عشق پارت ۱۶
اون که به سمتم قدم بر می داشت منم عقب عقب میرفتم تا که افتادم روی اون یکی کاناپه آمد روم خیمه زد قلبم دوباره شروع کرد به تند تند زدن وای صورتش رو انقدری نزدیکم کرد که اگه چیزی میگفتم لبام به لباش برخورد میکرد ......
چشام بستم فکر کردم میخواد ببوستم صورتش نزدیک گوشم برد گفت : کیوت منحرف و از روم بلند شد شروع کرد به خندیدن ا/ ت : رو اب بخندی گوله نمکی منم که داشتم با حرص نگاش میکردم عامل اصلی حرص خوردن من همین این بانی کیوت با انگشتای کشیدش لپام گرفت کشید آخ اوخ اس چته مردک گف : وای تو چه کیوتی منم با دستام صورتش رو قاب کردم گفتم: ولی تو از منم کیوت تری یه بانی خرگوشه کیوت ....
جونگ کوک : ولش کن بیا درس شروع کنیم...تقریبا یه دوساعتی بود که داشت بهم درس میداد یه عینکم به چشش زده آخ که این کیوته گفتم : وای چه خسته کننده من خسته شدم باشع برای بعد جونگ کوک : آره الان لباسات شاید خشک شده باشه رفتم لباسم پوشیدم گفتم : ممنون بابت لباست بانی جونگو تعجب کرد گفت بانی جونگو این چه لقبیه گفتم دوست دارم هر چی بخوام بگم کولم گرفتم منتظر جوابش نموندم رفتم وسط راه بودم که دیدم زنگی به این گوشیم آمد نگاه کردم این شماره ناشناسه که....
لایک حمایت کنید ببینید چقد ادمین خوبی هستم )
چشام بستم فکر کردم میخواد ببوستم صورتش نزدیک گوشم برد گفت : کیوت منحرف و از روم بلند شد شروع کرد به خندیدن ا/ ت : رو اب بخندی گوله نمکی منم که داشتم با حرص نگاش میکردم عامل اصلی حرص خوردن من همین این بانی کیوت با انگشتای کشیدش لپام گرفت کشید آخ اوخ اس چته مردک گف : وای تو چه کیوتی منم با دستام صورتش رو قاب کردم گفتم: ولی تو از منم کیوت تری یه بانی خرگوشه کیوت ....
جونگ کوک : ولش کن بیا درس شروع کنیم...تقریبا یه دوساعتی بود که داشت بهم درس میداد یه عینکم به چشش زده آخ که این کیوته گفتم : وای چه خسته کننده من خسته شدم باشع برای بعد جونگ کوک : آره الان لباسات شاید خشک شده باشه رفتم لباسم پوشیدم گفتم : ممنون بابت لباست بانی جونگو تعجب کرد گفت بانی جونگو این چه لقبیه گفتم دوست دارم هر چی بخوام بگم کولم گرفتم منتظر جوابش نموندم رفتم وسط راه بودم که دیدم زنگی به این گوشیم آمد نگاه کردم این شماره ناشناسه که....
لایک حمایت کنید ببینید چقد ادمین خوبی هستم )
۵۳.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.