رمان

#میشد_نخواست پارت۲۰
لیا:الو چاعان.توانا چطوره
چاعان:تاحالا اینجوری ندیدبودمش داغون شده
لیا:عوووف
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
الیسا:الو لیا
لیا:چی میخوای
الیسا:اره من بهتون دروغ گفتم من با یاعیز رابطه م نداشتم
لیا:الان اینارو میگی
ما چند وقتع دوستیم ها
الیساا:ّبخش منو لیا
لیا:کسی که باید ترو ببخشه من نیستم توانا و یاعیز ن
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
توانا:داداش من میرم بیرون هوا بخورم
چاعان:باشه برو
°°°°°°°°°°°°°°
الیسا:توانا،توانا صبر کن
توانا:چی میخوای
الیسا:هرچیزی که دیروز گفتم دروغ بود.من چون یاعیز و دوست داشتم اینجوری گفتم ببخشید لطفا
توانا:یعنی او حامله نیستی؟
الیسا:معلومه که نه
توانا:یاعیز زنگ میزنه
الیسا:خب بردار دیگه زود باش اون کاری نکرده
توانا:الو
یاعیز:عشقم حالت خوبه
توانا:الیسا پیشمه
یاعیز:چی..
توانا:اوهوم.گفت که همش دروغ بوده
یاعیز:دختره روانی هیچوقت نمیبخشمت
الیسا اشک تو چشماش جمع شد:خب دیگه توانا من میرم
توانا:الیسا
الیسا:بله
توانا:میدونم چه حسی داشتی که اینکارو کردی واسه همین میبخشمت
الیسا:لبخند زد و گفت:واقعا
توانا:اره و الیسا رو بغل کرد
توانا:من تورو درک میکنم ولی قول بده هیچوقت به یاعیز نزدیک نشی
الیسا:قول میدم
توانا:راستی سه تایی دوستای خوبی میشیم
لیا،توانا،الیسا
الیسا:واقعا ممنون
توانا:😊
دیدگاه ها (۶)

ادیت خودم

رمان

رمان

جدید از توانا

خبیجورایی الان فهمیدم که من هیچوقت استعداد آرت کشیدن نداشتم ...

p⁹+ جوک خوبی بودپسر فورا ات رو از ته دل محکم بغل کرد.. _ ببخ...

#عشق_جنایت 🔪پارت49جینو/یِنا:امشب ترجیح میدیم پیش هم بخوابیم(...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط