Magical love,part:21
چی میشد اگه الان جیما جای یونا بود و کوک جای جیمین ..
جیما سعی میکرد بغضشو قورت بده ولی دلش کاملا شکسته بود ..
یعنی اون قلب میتونه دوباره ترمیم بشه ؟
اما بدست کی ؟
اون شخص کی میتونست باشه؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆-☆☆☆☆☆☆
جیما از سالن خارج شد و به سمت اتاق لباس رفت تا میکاپش رو تمدید کنه و کمی آروم تر بشه ..
جیمین بعد از چند دقیقه متوجه نبود جیما شد
با چشماش دنبالش میگشت اما خبری ازش نبود
یونا که متوجه نگاه های نگران و کلافه جیمین شد گفت :
؛ چیزی شده ؟
- جیما نیست .. تو ندیدیش
؛ نه همین چند دقیقه پیش اینحا بود .. میخوای بری دنبالش ؟
- مادمازل اجازه میدن؟
؛ چرا که نه .. برو جیمینا زود برو دنبالش
جیمین بوسه ای رو دسته یونا گذاشت و از سالن بیرون رفت ..
همه جا رو گشت تا رسید به اتاق لباس و آروم وارد شد :
- عه جیما تو اینجایی
+ تو اینجا چیکار میکنی ؟
- این سواله منه
+ هیچی سر و صدا اذیتم میکرد اومدم اینجا
- نگرانت شدم اومدم دنبالت ..
+ چرا باید نگرانم بشی .. تو الان باید پیشه یونا باشی خوشتیپ .. برو پیشش
جیمین نزدیک جیما شد و به دیوار چسبوندش
پیشونیش رو به پیشونی جیما چسبوند و لب زد :
- اگه من دارم با یونا ازدواج میکنم دلیل نمیشه حواسم به پرنسسم نباشه ها ..
+ جیمینا من خوبم .. نیازی به این کارا نیست برو پیشه معشوقت دیگه..
- میخوام پیشه تو باشم الان
+ نه جیمین .. برو پیشش .. قدرشو بدون ..
تو باید خیلی خوشحال باشی که داریش ..
من الان فقط میتونم آرزو کنم تا جای تو باشم اما تو لیاقتشو داری .. ولی من لیاقتشو نداشتم
من نتونستم این حس رو تجربه کنم .. من از دستش دادم .. قلبم هم باهاش از دستم رفت
امیدوارم همیشه حالت خوب باشه و هیچ اتفاقی بدی واست نیوفته جیمینا .. لطفا برو
جیمین دلش میخواست سکوت کنه .. انگشتشو رو لبای گرم جیما گذاشت و آروم لب زد و گفت :
اگه اینجوری کنی دلم هزار تیکه میشه
اینکارو با خودت نکن جیمای من ..
انقد به جونگ کوک فکر نکن .. باور کن با این کار هم خودت اذیت میشی هم جونگ کوک ..
قطره ای اشک از چشمای براق جیما سرریز شد
جیمین دستشو رو صورته جیما کشید و اشکاشو پاک کرد
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
جیما سعی میکرد بغضشو قورت بده ولی دلش کاملا شکسته بود ..
یعنی اون قلب میتونه دوباره ترمیم بشه ؟
اما بدست کی ؟
اون شخص کی میتونست باشه؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆-☆☆☆☆☆☆
جیما از سالن خارج شد و به سمت اتاق لباس رفت تا میکاپش رو تمدید کنه و کمی آروم تر بشه ..
جیمین بعد از چند دقیقه متوجه نبود جیما شد
با چشماش دنبالش میگشت اما خبری ازش نبود
یونا که متوجه نگاه های نگران و کلافه جیمین شد گفت :
؛ چیزی شده ؟
- جیما نیست .. تو ندیدیش
؛ نه همین چند دقیقه پیش اینحا بود .. میخوای بری دنبالش ؟
- مادمازل اجازه میدن؟
؛ چرا که نه .. برو جیمینا زود برو دنبالش
جیمین بوسه ای رو دسته یونا گذاشت و از سالن بیرون رفت ..
همه جا رو گشت تا رسید به اتاق لباس و آروم وارد شد :
- عه جیما تو اینجایی
+ تو اینجا چیکار میکنی ؟
- این سواله منه
+ هیچی سر و صدا اذیتم میکرد اومدم اینجا
- نگرانت شدم اومدم دنبالت ..
+ چرا باید نگرانم بشی .. تو الان باید پیشه یونا باشی خوشتیپ .. برو پیشش
جیمین نزدیک جیما شد و به دیوار چسبوندش
پیشونیش رو به پیشونی جیما چسبوند و لب زد :
- اگه من دارم با یونا ازدواج میکنم دلیل نمیشه حواسم به پرنسسم نباشه ها ..
+ جیمینا من خوبم .. نیازی به این کارا نیست برو پیشه معشوقت دیگه..
- میخوام پیشه تو باشم الان
+ نه جیمین .. برو پیشش .. قدرشو بدون ..
تو باید خیلی خوشحال باشی که داریش ..
من الان فقط میتونم آرزو کنم تا جای تو باشم اما تو لیاقتشو داری .. ولی من لیاقتشو نداشتم
من نتونستم این حس رو تجربه کنم .. من از دستش دادم .. قلبم هم باهاش از دستم رفت
امیدوارم همیشه حالت خوب باشه و هیچ اتفاقی بدی واست نیوفته جیمینا .. لطفا برو
جیمین دلش میخواست سکوت کنه .. انگشتشو رو لبای گرم جیما گذاشت و آروم لب زد و گفت :
اگه اینجوری کنی دلم هزار تیکه میشه
اینکارو با خودت نکن جیمای من ..
انقد به جونگ کوک فکر نکن .. باور کن با این کار هم خودت اذیت میشی هم جونگ کوک ..
قطره ای اشک از چشمای براق جیما سرریز شد
جیمین دستشو رو صورته جیما کشید و اشکاشو پاک کرد
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
۴.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.