وقت سنگین
شعری از محمد مختاری:
🍒🌱ستاره ای که امشب خواهم دید دیشب دیده ای
چه قدر دور است و چه قدر نزدیک
تلألویی که گذشته ست از ابر و مانده است در
سایه ای که چشمانم را خاکستری کرده است.
در آسمان خبری نیست هرچه هست آن جایی ست که آغاز شده ست
زمان شتابی دارد در دور شدن
به سوی روز می روم و روز می رود تا از چشمانت پنهان ماند
به گام هایت می گرایم بر خاکی کآرامم نکرد
و طعم و رنگش را اکنون تشخیص می دهم در ارتفاعی که هیچ خاطره ای ندارد این سوی ابر.
سبک نمی شود این وقت
و نور تا کی خواهد پایید در این آبی که آرام و بی آرامی نمی شناسد؟
هزار فرسنگ آن سو خیابانی ست که اوضاعش اصلاً خوب نیست
به اضطراب عادت کرده است
و در تقاطع هایش هر شب قطعه قطعه می شود رؤیای ما🍒🌱
#محمد_مختاری
🍒🌱ستاره ای که امشب خواهم دید دیشب دیده ای
چه قدر دور است و چه قدر نزدیک
تلألویی که گذشته ست از ابر و مانده است در
سایه ای که چشمانم را خاکستری کرده است.
در آسمان خبری نیست هرچه هست آن جایی ست که آغاز شده ست
زمان شتابی دارد در دور شدن
به سوی روز می روم و روز می رود تا از چشمانت پنهان ماند
به گام هایت می گرایم بر خاکی کآرامم نکرد
و طعم و رنگش را اکنون تشخیص می دهم در ارتفاعی که هیچ خاطره ای ندارد این سوی ابر.
سبک نمی شود این وقت
و نور تا کی خواهد پایید در این آبی که آرام و بی آرامی نمی شناسد؟
هزار فرسنگ آن سو خیابانی ست که اوضاعش اصلاً خوب نیست
به اضطراب عادت کرده است
و در تقاطع هایش هر شب قطعه قطعه می شود رؤیای ما🍒🌱
#محمد_مختاری
۱۲.۶k
۰۴ آبان ۱۴۰۱