زندگی رویایی: پارت۸۲
زندگی رویایی: پارت۸۲
÷اوپا دیونه شدی
-ببین جئون ایدا احترامت رو نگه دار فهمیدی...آمدم فقط برا بچت کادو بگیرم
÷منم بالا سرم شاخ دارم خنگم
-هستی
÷اوپا
-هاا
÷تمومش کن تازه از امریکا برگشته
-میدونم
÷یااا اوپا
سان ها:دایی بلیم بیسه سول(بریم پیش سول)
-البته بیا بریم
÷اوپا دیونه شدی..همینجوریش هم ا.ت معذبه
-ولی من نمیخوام کاری کنم
÷اوپا به هرحال معذبه
+ایدا
÷بله ا.ت
+سول رو نیومد پیشت
÷نه مگه پیشت نیست
+بهش گوشیم رو دادم رفتم سرویس برگشتم از سرویس پیداش نکردم ..اگه چیزیش بشه..ایدا
÷ نه نه چیزی نمیشه بیا بریم دنبالش بگردیم
(هنو ویو کوکه)
ایدا و سان ها رفتن سمت چپ پاساژ.. ا.ت هم این ور و اون ور رو میدی
خیلی نگران بود..تصمیم گرفتم منم دنبال اون بچه بگردم قبل از اینکه برم گفتم
-چون بچن بیشتر میره سمت غذا و اسباب بازی..
و رفتم و ا.ت هم پشتم بود..چقدر نگران اون بچن...من چرا نگرانشم..شاید بچه خودم نباشه..ولی چرا اسمش رو سول گذاشته ..هرجا میرفتیم مردم تا کمر خم میشدن (گودرت)
همینجوری میگشتیم..پیش بستنی..شیرموز فروشی.. بچه بود.
-اونا بچت
دوید سمتش
ویوا.ت:
منو و کوک همین جوری داشتیم دنبال سول میگشتم که پیش شیرموز فروشی پیداش کردیم...بدون توجه به جئون رفتم سمت سول بغلش کردم
سول:ماما.من میخواستم سیل موس بخولم(شیز موز بخورم)
+میدونی چقدر نگرانت شدم چرا بدون اجازه از کنارم رفتی
سول:مامانی من سیل موس میحواستم
-میخوای برات بخرم
برگشتم نگاش کردم
+خودم پول دارم میتونم برا بچم بخرم
-از سول دارم میپرسم
به سول نگاه کردم چشماش برق میزد ولی وقتی دید من اینجوری دارم نگاش میکنم سرش رو انداخت پایین
سول:آله میخوام..ولی مامانی اجازه نمیده
÷اوپا دیونه شدی
-ببین جئون ایدا احترامت رو نگه دار فهمیدی...آمدم فقط برا بچت کادو بگیرم
÷منم بالا سرم شاخ دارم خنگم
-هستی
÷اوپا
-هاا
÷تمومش کن تازه از امریکا برگشته
-میدونم
÷یااا اوپا
سان ها:دایی بلیم بیسه سول(بریم پیش سول)
-البته بیا بریم
÷اوپا دیونه شدی..همینجوریش هم ا.ت معذبه
-ولی من نمیخوام کاری کنم
÷اوپا به هرحال معذبه
+ایدا
÷بله ا.ت
+سول رو نیومد پیشت
÷نه مگه پیشت نیست
+بهش گوشیم رو دادم رفتم سرویس برگشتم از سرویس پیداش نکردم ..اگه چیزیش بشه..ایدا
÷ نه نه چیزی نمیشه بیا بریم دنبالش بگردیم
(هنو ویو کوکه)
ایدا و سان ها رفتن سمت چپ پاساژ.. ا.ت هم این ور و اون ور رو میدی
خیلی نگران بود..تصمیم گرفتم منم دنبال اون بچه بگردم قبل از اینکه برم گفتم
-چون بچن بیشتر میره سمت غذا و اسباب بازی..
و رفتم و ا.ت هم پشتم بود..چقدر نگران اون بچن...من چرا نگرانشم..شاید بچه خودم نباشه..ولی چرا اسمش رو سول گذاشته ..هرجا میرفتیم مردم تا کمر خم میشدن (گودرت)
همینجوری میگشتیم..پیش بستنی..شیرموز فروشی.. بچه بود.
-اونا بچت
دوید سمتش
ویوا.ت:
منو و کوک همین جوری داشتیم دنبال سول میگشتم که پیش شیرموز فروشی پیداش کردیم...بدون توجه به جئون رفتم سمت سول بغلش کردم
سول:ماما.من میخواستم سیل موس بخولم(شیز موز بخورم)
+میدونی چقدر نگرانت شدم چرا بدون اجازه از کنارم رفتی
سول:مامانی من سیل موس میحواستم
-میخوای برات بخرم
برگشتم نگاش کردم
+خودم پول دارم میتونم برا بچم بخرم
-از سول دارم میپرسم
به سول نگاه کردم چشماش برق میزد ولی وقتی دید من اینجوری دارم نگاش میکنم سرش رو انداخت پایین
سول:آله میخوام..ولی مامانی اجازه نمیده
۴.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.