عشق اجباری پارت ۲۱
عشق اجباری پارت ۲۱
رز: نمیدونم چجوری فکر میکنین .. اما اینو بدون که عشقی که ما داریم واقعیه نه الکی ، هر انسان بی احساسی حداقل ته قلبشم یه احساس های کمی هم وجود داره
با شنیدن حرفم پوزخندی زد
لینو : مگه من گفتم هیونجین یه آدم بی احساسیه؟!
گند زدم .. گند .. حالا باید چی میگفتم با پوزخند معذب کننده ای داشت نگاهم میکرد که صدای خانم هوانگ رو شنیدم
خ.ه؛ اوه .. مینهو
با خوشحالی به سمت پسر اومد ، اون رو به بغلش گرفت اون هم متقابل بغلش کرد
نگاهم روی عمه هایون و یونا افتاد که داشتن با پوزخند نگاهم میکردن ، اینا دیگه چه مرگشون بود ؟!
خانم هوانگ از خواهرزاده اش جدا شد و به من نگاه کرد
خ.ه؛ اوه .. رز ممنونم که در نبود ما به مینهو رسیدگی کردی
لبخندی زدم و کمی هم تعظیم شدم
رز : کاری نکردم .. خواهش میکنم
لینو : آره.. * نگاهش روی رز ، پوزخند * یه رسیدگی خوبی داشت..
رز : من .. برم اتاق بهتره ..
از جمعشون خارج شدم و به اتاق خواب رفتم
باید تکالیف فردا و کنفرانسی که داشتم رو تمرین میکردم پس کتاب هام رو در آوردم و شروع به مطالعه کردم ..
رز: نمیدونم چجوری فکر میکنین .. اما اینو بدون که عشقی که ما داریم واقعیه نه الکی ، هر انسان بی احساسی حداقل ته قلبشم یه احساس های کمی هم وجود داره
با شنیدن حرفم پوزخندی زد
لینو : مگه من گفتم هیونجین یه آدم بی احساسیه؟!
گند زدم .. گند .. حالا باید چی میگفتم با پوزخند معذب کننده ای داشت نگاهم میکرد که صدای خانم هوانگ رو شنیدم
خ.ه؛ اوه .. مینهو
با خوشحالی به سمت پسر اومد ، اون رو به بغلش گرفت اون هم متقابل بغلش کرد
نگاهم روی عمه هایون و یونا افتاد که داشتن با پوزخند نگاهم میکردن ، اینا دیگه چه مرگشون بود ؟!
خانم هوانگ از خواهرزاده اش جدا شد و به من نگاه کرد
خ.ه؛ اوه .. رز ممنونم که در نبود ما به مینهو رسیدگی کردی
لبخندی زدم و کمی هم تعظیم شدم
رز : کاری نکردم .. خواهش میکنم
لینو : آره.. * نگاهش روی رز ، پوزخند * یه رسیدگی خوبی داشت..
رز : من .. برم اتاق بهتره ..
از جمعشون خارج شدم و به اتاق خواب رفتم
باید تکالیف فردا و کنفرانسی که داشتم رو تمرین میکردم پس کتاب هام رو در آوردم و شروع به مطالعه کردم ..
۷.۴k
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.