اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۶۴
[ویو ملودی]
چشمام داشت سنگین می شد و دیگه چیزی نمی شنیدم.. سرم سنگین شده بود و
سیاهی مطلق...
..........................................
با سر درد شدیدی بیدار شدم تخت خالی بود تنها بودم...هوا تاریک بود هنوز شبه
به ساعت روی دیوار نگاه کردم..۱۲ شب بود..بلند شدم و به سمت سرویس رفتم و
پاکت سیگاری که قایم کردم..یک نخ ازش بر داشتم قایمش کردم... فندک بر داشتم
و به سمت بالکن رفتم... مطمئن هستم این وقت شب خوابه...روشنش کردم و پک
عمیقی ازش گرفتم..سردرد کم می کرد ولی دردناک بود..دود از بین لبم خارج کردم
پک های عمیقی ازش گرفتم.. به منظره شهر نگاه می کردم...با اتمام اون نخ سیگار
بی حوصله روی صندلی نشستم...هوا سرد بود تو خودم جمع شدم ...بلند شدم و به
سمت داخل رفتم لباسم عوض کردم ..یک بادی مشکی و یک نیم بگ مشکی پوشیدم
خوابم نمی بره... به سمت در رفتم آروم دسته در کشیدم باز بود..چه عجیب بود .....
آروم تو راهرو قدم برداشتم..و به سمت طبقه پایین رفتم... به سمت جزیره آشپزخونه
رفتم و پارچ برداشتم و یکم آب ریختم.. لیوان بین لبم قرار دادم و یکم آب خوردم که
یکی پشت سرم حس کردم.. برگشتم و به پشت نگاه کردم آرتور با بالاتنه برهنه بود...
این تیشرت نداره ؟.. لیوان از دستم گرفت و ازش آب خورد...لیوان به زمین کوبید.......
و با گرفتن کمرم روی جزیره آشپزخونه نشوندم ..و عصبی تو صورتم نگاه کرد
آرتور: تو چرا آدم نمیشی ؟ مگه بهت نگفتم اون کوفتی استفاده نکن ؟
ملودی: نکردم
کمرم گرفت و فشار ریزی بهش داد ...خاک تو سرم چرا مسواک نزدم...احمق هستم والا ..
آرتور: روی صورت من نوشته احمق ؟
ملودی: میگم نکردم.. یعنی نکردم
پارت ۶۴
[ویو ملودی]
چشمام داشت سنگین می شد و دیگه چیزی نمی شنیدم.. سرم سنگین شده بود و
سیاهی مطلق...
..........................................
با سر درد شدیدی بیدار شدم تخت خالی بود تنها بودم...هوا تاریک بود هنوز شبه
به ساعت روی دیوار نگاه کردم..۱۲ شب بود..بلند شدم و به سمت سرویس رفتم و
پاکت سیگاری که قایم کردم..یک نخ ازش بر داشتم قایمش کردم... فندک بر داشتم
و به سمت بالکن رفتم... مطمئن هستم این وقت شب خوابه...روشنش کردم و پک
عمیقی ازش گرفتم..سردرد کم می کرد ولی دردناک بود..دود از بین لبم خارج کردم
پک های عمیقی ازش گرفتم.. به منظره شهر نگاه می کردم...با اتمام اون نخ سیگار
بی حوصله روی صندلی نشستم...هوا سرد بود تو خودم جمع شدم ...بلند شدم و به
سمت داخل رفتم لباسم عوض کردم ..یک بادی مشکی و یک نیم بگ مشکی پوشیدم
خوابم نمی بره... به سمت در رفتم آروم دسته در کشیدم باز بود..چه عجیب بود .....
آروم تو راهرو قدم برداشتم..و به سمت طبقه پایین رفتم... به سمت جزیره آشپزخونه
رفتم و پارچ برداشتم و یکم آب ریختم.. لیوان بین لبم قرار دادم و یکم آب خوردم که
یکی پشت سرم حس کردم.. برگشتم و به پشت نگاه کردم آرتور با بالاتنه برهنه بود...
این تیشرت نداره ؟.. لیوان از دستم گرفت و ازش آب خورد...لیوان به زمین کوبید.......
و با گرفتن کمرم روی جزیره آشپزخونه نشوندم ..و عصبی تو صورتم نگاه کرد
آرتور: تو چرا آدم نمیشی ؟ مگه بهت نگفتم اون کوفتی استفاده نکن ؟
ملودی: نکردم
کمرم گرفت و فشار ریزی بهش داد ...خاک تو سرم چرا مسواک نزدم...احمق هستم والا ..
آرتور: روی صورت من نوشته احمق ؟
ملودی: میگم نکردم.. یعنی نکردم
- ۱۰.۵k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط