F2-P10
شوگا همیشه بهم در مواقع بجای اینکه سرزنش کنه کمک میکرد و یکی از دلایلی که دوسش داشتم همین بود
گفتم:میرسی که هستی شوگا و کمکم میکنی
گفت:توهم مرسی که زنده موندی عروسکم
دستمو گرفت و گفت:بیا بلند شیم دیگه سرده سما میخوریم
گفتم باشه و بلند شدم و رفتیم تو
رفتیم بالا و من لباسامو در اوردم و خواستم برم تو حموم
شوگا دستم گرفت و بدنمو به بدنش که اونم لبساشو در اورده بود چسبوند
گفت:کجا بیب؟
گفتم:امممم.....حمو..حموم دیگه
نمیدونم چرا لکنت گرفتم
گفت:از من میترسی؟
گفتم:یاااا شوگا تو شوهرمی چرا باید ازت بترسم؟
گفت:خب پس بعد از این باید بترسی
بلندم کرد و انداختم رو تخت
از اینجا به بعد اسماته جنبه ندارین نخونین
اومد و روی گردنم کیس مار گذاشت و رفت پایین روی سینه هامم کیس مارک گذاشت ناله میکردم و اونم بیشتر حشری میشد
دیکشو واردم کرد و منم ناله های عجیبی میکردم
دیکش خیلی برگتر تر از قبل شده بود چون تحریک شده بود
برام اروم ضربه میزد
گفتم:اومممم....ددی ..عاححح
خمار نگاهم کرد و گفت:جونم بیب؟
گفتم:اوممم....ددی ...برام محکم تر ضربه میزنی؟
گفت:با کمال میل بیب
برا محکم محکم تلمبه میزد با جفت دستام ملافه تخت رو توی مشتم مچاله کردم
داشتم از درد میمردم دیگه نمیتونستم
گفتم:عاح..ددی من دیگه طاقت ندارم خیلی درد داره
گفت:بیب تا زه کجاشو دیدی
ترسیدم
برعکسم کرد و از پشت داخلم کرد
رسما داشتم جر میخوردم
تا حالا از پشت اینکارو نکرده بود
گفتم:نه شوگا نه دارم پاره یشم لطفا
گفت:شوگا؟بهت گفتم من توی موقع سکس کیوت نیستم و رحم بهت نمیکنما
برام محکم از پشت تلمبه زدم داشتم میمردم بعد از 3 دقیقه که پشت رو ول کرد دوباره برعکسم کرد و وارد جلوم کرد
داشتم از دل درد میمردم
دیگه جونی نداشتم فقط جیغ میزدم
بعد از چند دقیقه من ارضا شدم و لی شوگا نه برام محکم ضربه میزد و منم داشتم جر میخوردم تا اینکه توم خالی کرد
کنار دراز کشید و در گوشم خمار با نفس نفس زدن گفت:بیب هیچ وقت ......این سوراخت برام تکراری.... نمیشع(پوزخند)
داشتم زیر دلمو ماساژ میدادم گفتم:داشتم جر میخوردم لعنتی حالم اصلا خوب نیست شوگا بهت گفتم که از پشت خوشم نمیاد
پوزخند زد و دستمو پس زد و دست خودشو جایگزین کرد و دلمو ماساژ داد
گفت :بیب بلند شو باید بریم حموم
خواستم بلند شم که نمیتونستم راه برم
گفتم:یه خدا بگم چکارت کنه نمیتونم راه برم
خندید و گفت :فردا خوب میشی بیب .تو تا باشی که دیگه فکر خودکشی به سرت نزنه
اومد براید استایل بلندم کرد و بردم سمت حموم...
گفتم:میرسی که هستی شوگا و کمکم میکنی
گفت:توهم مرسی که زنده موندی عروسکم
دستمو گرفت و گفت:بیا بلند شیم دیگه سرده سما میخوریم
گفتم باشه و بلند شدم و رفتیم تو
رفتیم بالا و من لباسامو در اوردم و خواستم برم تو حموم
شوگا دستم گرفت و بدنمو به بدنش که اونم لبساشو در اورده بود چسبوند
گفت:کجا بیب؟
گفتم:امممم.....حمو..حموم دیگه
نمیدونم چرا لکنت گرفتم
گفت:از من میترسی؟
گفتم:یاااا شوگا تو شوهرمی چرا باید ازت بترسم؟
گفت:خب پس بعد از این باید بترسی
بلندم کرد و انداختم رو تخت
از اینجا به بعد اسماته جنبه ندارین نخونین
اومد و روی گردنم کیس مار گذاشت و رفت پایین روی سینه هامم کیس مارک گذاشت ناله میکردم و اونم بیشتر حشری میشد
دیکشو واردم کرد و منم ناله های عجیبی میکردم
دیکش خیلی برگتر تر از قبل شده بود چون تحریک شده بود
برام اروم ضربه میزد
گفتم:اومممم....ددی ..عاححح
خمار نگاهم کرد و گفت:جونم بیب؟
گفتم:اوممم....ددی ...برام محکم تر ضربه میزنی؟
گفت:با کمال میل بیب
برا محکم محکم تلمبه میزد با جفت دستام ملافه تخت رو توی مشتم مچاله کردم
داشتم از درد میمردم دیگه نمیتونستم
گفتم:عاح..ددی من دیگه طاقت ندارم خیلی درد داره
گفت:بیب تا زه کجاشو دیدی
ترسیدم
برعکسم کرد و از پشت داخلم کرد
رسما داشتم جر میخوردم
تا حالا از پشت اینکارو نکرده بود
گفتم:نه شوگا نه دارم پاره یشم لطفا
گفت:شوگا؟بهت گفتم من توی موقع سکس کیوت نیستم و رحم بهت نمیکنما
برام محکم از پشت تلمبه زدم داشتم میمردم بعد از 3 دقیقه که پشت رو ول کرد دوباره برعکسم کرد و وارد جلوم کرد
داشتم از دل درد میمردم
دیگه جونی نداشتم فقط جیغ میزدم
بعد از چند دقیقه من ارضا شدم و لی شوگا نه برام محکم ضربه میزد و منم داشتم جر میخوردم تا اینکه توم خالی کرد
کنار دراز کشید و در گوشم خمار با نفس نفس زدن گفت:بیب هیچ وقت ......این سوراخت برام تکراری.... نمیشع(پوزخند)
داشتم زیر دلمو ماساژ میدادم گفتم:داشتم جر میخوردم لعنتی حالم اصلا خوب نیست شوگا بهت گفتم که از پشت خوشم نمیاد
پوزخند زد و دستمو پس زد و دست خودشو جایگزین کرد و دلمو ماساژ داد
گفت :بیب بلند شو باید بریم حموم
خواستم بلند شم که نمیتونستم راه برم
گفتم:یه خدا بگم چکارت کنه نمیتونم راه برم
خندید و گفت :فردا خوب میشی بیب .تو تا باشی که دیگه فکر خودکشی به سرت نزنه
اومد براید استایل بلندم کرد و بردم سمت حموم...
۹.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.