جنگل یوسانگ
#جنگل یوسانگ
#پارت ۱۹
قرار شد هر دو نفر سه نفر رو خارج کنن و بعد از رسیدن برای اومدن گروه بعدی اطلاع بدن که احتمال خطر کمتر شه
برای دسته اول لاهی با ته شروع به خارج شدن کردن
ته اما زیادی خودش رو مدیون لاهی میدونست و همراهی با اون رو با اصرار زیاد از جیمی گرفته بود
آروم از راهرو در حال رفتن بودن دیگه کسی توی ساختمون نبود مگر اینکه قایم باشه
هر دو به زیرزمین رسیدن ته پیش نکال موند
لاهی به کوک اطلاع داد که راه بیوفته و خودش برگشت برای همراهی گروهی که بمونه
کوک راه افتاد ولی چون میدونست تعداد رفت و آمد زیاد میشه ۴ نفر رو همراه با یوسانگ به سمت زیرزمین به راه کرد
کوک هم با آرامش به زیرزمین رسید وقتی رفتن داخل ته به سمتش رفت
_لاهی رو وسط راه دیدی؟
کوک با نگاهی سردرگم نگاش کرد
_نه برا چی؟
_اریپادش ارتباط نمیگیره جیم گفت بهش بگم از راه دوم راه پله نره
کوک با چشمای گرد شده نگاهش کرد
_برا چی؟
_میگن اون راهرو قبلا پلمب شده و کسی داخلش نرفته ممکنه خطرناک باشه
کوک دستش رو تو سرش زد
_این دختر
هوفی کشید و به سمت جایی که ته گفت راه افتاد
_بگو بقیه بیان
گفت و دره زیرزمین رو بست
آهسته به سمت صدا حرکت کرد
امیدوار بود اتفاقی نیوفتاده باشه نه برا اینکه حسی بهش داشت بخاطر اینکه تنها راه ارتباطی با بیرون اون بود
وارد راهرو شد
در راهرو بسته بود
_یعنی چی؟
با صدایی ناگهان برگشت که با لاهی برخورد کرد
_تو کجا بودی؟
عصبی گفت که لاهی به اتاقی اشاره کرد
کوک آروم به سمتش رفت و سرش رو بر گردوند
اتاقی تاریک و کوچیک که تمام دیوار ها و زمینش پر از خون بود این چه معنی داشت!
_این..
کوک با بهت لب زد
لاهی ازش خواست که بره داخل
_بیا تو
کوک دنبالش به داخل رفت و ساعدش رو روی بینیش قرار داد
بوی خون تهوع آور بود
به سمت پنجره ی باز اتاق رفت و با دیدن صحنه مقابلش
هجومی از درد،ترس،وحشت و نگرانی وجودش رو در بر گرفت
اون آدمای مبتلا سعی می کردن از دیوار بالا بیان و وارد ساختمون بشن
و این یعنی ساختمون کاملا پر شده بود و اونها باید همین الان میرفتن زیرزمین
کوک با عجله از اتاق خارج شد
_لعنتی!
لاهی سریع به سمت اون اتاق رفت هنوز سون نیومده بود
کوک هم با تشخیص هدفش به دنبالش رفت
وسط راه با چند تا از آدمای اتاق که آلوده شده بودن روبه شدن
لاهی از کسی که هنوز هوشیاری خودش رو داشت پرسید
_بقیه..بقیه کجان؟
گفت که ایرپادش به صدا در اومد
_لاهی زود بیاین زیرزمین
_همه هستن؟
_نه راستش بقیر از چند آدم بالغ سون گمشده
لاهی ناگهان حس کرد بدنش بی جون شده
و تعادلش رو از دست داد
کوک دستشو رو پشتش گذاشت
_هی پیداش می کنیم
هر دو به شروع به گشتن کردن
# بی تی اس
#پارت ۱۹
قرار شد هر دو نفر سه نفر رو خارج کنن و بعد از رسیدن برای اومدن گروه بعدی اطلاع بدن که احتمال خطر کمتر شه
برای دسته اول لاهی با ته شروع به خارج شدن کردن
ته اما زیادی خودش رو مدیون لاهی میدونست و همراهی با اون رو با اصرار زیاد از جیمی گرفته بود
آروم از راهرو در حال رفتن بودن دیگه کسی توی ساختمون نبود مگر اینکه قایم باشه
هر دو به زیرزمین رسیدن ته پیش نکال موند
لاهی به کوک اطلاع داد که راه بیوفته و خودش برگشت برای همراهی گروهی که بمونه
کوک راه افتاد ولی چون میدونست تعداد رفت و آمد زیاد میشه ۴ نفر رو همراه با یوسانگ به سمت زیرزمین به راه کرد
کوک هم با آرامش به زیرزمین رسید وقتی رفتن داخل ته به سمتش رفت
_لاهی رو وسط راه دیدی؟
کوک با نگاهی سردرگم نگاش کرد
_نه برا چی؟
_اریپادش ارتباط نمیگیره جیم گفت بهش بگم از راه دوم راه پله نره
کوک با چشمای گرد شده نگاهش کرد
_برا چی؟
_میگن اون راهرو قبلا پلمب شده و کسی داخلش نرفته ممکنه خطرناک باشه
کوک دستش رو تو سرش زد
_این دختر
هوفی کشید و به سمت جایی که ته گفت راه افتاد
_بگو بقیه بیان
گفت و دره زیرزمین رو بست
آهسته به سمت صدا حرکت کرد
امیدوار بود اتفاقی نیوفتاده باشه نه برا اینکه حسی بهش داشت بخاطر اینکه تنها راه ارتباطی با بیرون اون بود
وارد راهرو شد
در راهرو بسته بود
_یعنی چی؟
با صدایی ناگهان برگشت که با لاهی برخورد کرد
_تو کجا بودی؟
عصبی گفت که لاهی به اتاقی اشاره کرد
کوک آروم به سمتش رفت و سرش رو بر گردوند
اتاقی تاریک و کوچیک که تمام دیوار ها و زمینش پر از خون بود این چه معنی داشت!
_این..
کوک با بهت لب زد
لاهی ازش خواست که بره داخل
_بیا تو
کوک دنبالش به داخل رفت و ساعدش رو روی بینیش قرار داد
بوی خون تهوع آور بود
به سمت پنجره ی باز اتاق رفت و با دیدن صحنه مقابلش
هجومی از درد،ترس،وحشت و نگرانی وجودش رو در بر گرفت
اون آدمای مبتلا سعی می کردن از دیوار بالا بیان و وارد ساختمون بشن
و این یعنی ساختمون کاملا پر شده بود و اونها باید همین الان میرفتن زیرزمین
کوک با عجله از اتاق خارج شد
_لعنتی!
لاهی سریع به سمت اون اتاق رفت هنوز سون نیومده بود
کوک هم با تشخیص هدفش به دنبالش رفت
وسط راه با چند تا از آدمای اتاق که آلوده شده بودن روبه شدن
لاهی از کسی که هنوز هوشیاری خودش رو داشت پرسید
_بقیه..بقیه کجان؟
گفت که ایرپادش به صدا در اومد
_لاهی زود بیاین زیرزمین
_همه هستن؟
_نه راستش بقیر از چند آدم بالغ سون گمشده
لاهی ناگهان حس کرد بدنش بی جون شده
و تعادلش رو از دست داد
کوک دستشو رو پشتش گذاشت
_هی پیداش می کنیم
هر دو به شروع به گشتن کردن
# بی تی اس
۲.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.