خدا انگار چیزی می دانست

خدا انگار چیزی می دانست
می دانست که شب چه سر عجیبی دارد ..
می دانست که اگر بشر ایمان نداشته باشد که
"همه شب ها صبح می شوند "
شب های زندگی اش را تاب نمی آورد ..
خدا می دانست که عاشقت خواهم شد ..
می دانست که اشک را آفرید
و چشمان مرا ..

گونه هایم اگر باغچه داشت؛
بهترین تمشک دنیا را تولید می کرد ...

"عادل دانتیسم"
دیدگاه ها (۲)

می شود تنهایی بچگی کردتنهایی بزرگ شدتنهایی زندگی کردتنهایی م...

یک بار برای همیشه...

عقل بیهوده سر طرح معما داردبازی عشق مگر شاید و اما داردبا نس...

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسممی‌ترسم؛پست‌چی عاشق‌ت شودکبوتر ...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁خودت هم خوب میدانی چه #دشوا...

پارت 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط