part25
کوک
کوک: ا/ت بهش گفتی دوست دخترمی؟
ا/ت: نه
م.ک: نیست
کوک: نه
ا/ت: اجازه ندادید من بهتون توضیح بدم
م.ک: چرا نیستید خوشحال شدم
کوک: مامان ا/ت خواهر مینسو و جینسو
م.ک: اها وایی فدات شم خیلی شبیهشونی
ا/ت:🙂
کوک: عمل کرده کسیو نداشت من اومدمش اینجا
م.ک: ولی دلم میخواست دوست دخترت باشه
ا/ت: در جریان نیستید جونگکوک خودش دوست دختر داره مگه دوسالی نمیشه جونگکوک خودت گفتی
م.ک: دوسال؟ جونگکوک
کوک: نه مامان من برات توضیح میدم
م.ک: چرا به من نگفتی؟
کوک: ا/ت دروغ میگه من دوست دختر ندارم
ا/ت: خودت دیشب داشتی باهاش حرف میزدی
کوک: چرا داری به مامانم دروغ میگی که فقط خوشحالش کنی؟
ا/ت: چه دروغی؟
کوک: تو رابطه منو مامانم دخالت نکن به تو ربطی نداره
ا/ت: باشه ببخشید
بلند شد رفت تو اتاقش
کوک: مامان این دختره خیلی منو دوست داره منم بخاطر اینکه بهم نزدیک نشه به دروغ کفتم
م.ک: باهاش خیلی بد رفتار کردی برو ازش معذرت خواهی کن
کوک: ولش کن لازم نیست من برم بهش دارو هاشو بدم
م.ک: باشه
ا/ت
تق تق تق
ا/ت: بیا داخل
کوک: داروهات فراموش نکن
ا/ت: حواسم هست
کوک: ببخشید نمیخواستم مامانم بدونه
ا/ت: نه من معذرت میخوام یکم تند رفتم
کوک: فراموشش کن
م.ک: ا/ت جون
ا/ت: بله خاله
م.ک: چی میخوری درست کنم؟
ا/ت: ممنون خاله چیزی نمیخوام
کوک: مگه میشه باید چیزهایی که دکتر گفته رو بخوری مامانم دستپتش عالیه نگران نباش
ا/ت: نگران نیستم خستم میشه بیشتر بخوابم
کوک: باشه بخواب
شب
م.ک: جونگکوک چند وقته میشناسی؟
ا/ت: نمیدونم خیلی وقته میشناسم
م.ک: من بابت صبح عذر خواهی میکنم گفتم دوست دارم دوست دختر جونگکوک باشی
ا/ت: نه اشکالی نداره خودتون بابتش سرزنش نکنید
م.ک: خیلی مهربونی
ا/ت: من میبینم کسی که داره باهام حرف میزنه رفتارش باهام چطوره پس بدونید خوبی از خودتون
م.ک: وایی هرچی بیشتر باهات اشنا میشم علاقم بهت بیشتر میشه خیلی خوبی دختر
ا/ت: 🙂
م.ک: فکر کنم جونگکوک تا یک ساعت دیگه کارش تموم میشه میاد
ا/ت: اره
م.ک: من میرم میخوابم
ا/ت: باشه شب بخیر
م.ک: شب بخیر عزیزم
فردا صبح
کوک
کوک:مامان ا/ت بیدار نشده
م.ک: نه هنوز
کوک: برو تو اتاقش بیدارش کن باید بریم بیمارستان
م.ک: باشه
چند دقیقه بعد
م.ک: جونگکوک ا/ت رفته
کوک: رفته؟
م.ک: اره
کوک: کجا؟
م.ک: نمیدونم فقط یه نامه گذاشته
[ممنون بابت روز هایی که کنارم بودی خیلی ممنونم خودم میرم بیمارستان بعد از اون راه برمیگردم کره ممنون که از من تو این چند روز نگه داری کردی نمیدونم دیگه چی بنویسم فقط خواستم تشکر کنم یه دنیا ممنونم راستی دستپخت خاله هم عالیه
ا/ت]
کوک: نه این دروغه نباید بره میرم دنبالش شاید هنوز بیمارستان باشه
م.ک: نه نرو خودش راحت تر بوده بره چیکار داری
کوک: خب باید زودتر میگفت....
کوک: ا/ت بهش گفتی دوست دخترمی؟
ا/ت: نه
م.ک: نیست
کوک: نه
ا/ت: اجازه ندادید من بهتون توضیح بدم
م.ک: چرا نیستید خوشحال شدم
کوک: مامان ا/ت خواهر مینسو و جینسو
م.ک: اها وایی فدات شم خیلی شبیهشونی
ا/ت:🙂
کوک: عمل کرده کسیو نداشت من اومدمش اینجا
م.ک: ولی دلم میخواست دوست دخترت باشه
ا/ت: در جریان نیستید جونگکوک خودش دوست دختر داره مگه دوسالی نمیشه جونگکوک خودت گفتی
م.ک: دوسال؟ جونگکوک
کوک: نه مامان من برات توضیح میدم
م.ک: چرا به من نگفتی؟
کوک: ا/ت دروغ میگه من دوست دختر ندارم
ا/ت: خودت دیشب داشتی باهاش حرف میزدی
کوک: چرا داری به مامانم دروغ میگی که فقط خوشحالش کنی؟
ا/ت: چه دروغی؟
کوک: تو رابطه منو مامانم دخالت نکن به تو ربطی نداره
ا/ت: باشه ببخشید
بلند شد رفت تو اتاقش
کوک: مامان این دختره خیلی منو دوست داره منم بخاطر اینکه بهم نزدیک نشه به دروغ کفتم
م.ک: باهاش خیلی بد رفتار کردی برو ازش معذرت خواهی کن
کوک: ولش کن لازم نیست من برم بهش دارو هاشو بدم
م.ک: باشه
ا/ت
تق تق تق
ا/ت: بیا داخل
کوک: داروهات فراموش نکن
ا/ت: حواسم هست
کوک: ببخشید نمیخواستم مامانم بدونه
ا/ت: نه من معذرت میخوام یکم تند رفتم
کوک: فراموشش کن
م.ک: ا/ت جون
ا/ت: بله خاله
م.ک: چی میخوری درست کنم؟
ا/ت: ممنون خاله چیزی نمیخوام
کوک: مگه میشه باید چیزهایی که دکتر گفته رو بخوری مامانم دستپتش عالیه نگران نباش
ا/ت: نگران نیستم خستم میشه بیشتر بخوابم
کوک: باشه بخواب
شب
م.ک: جونگکوک چند وقته میشناسی؟
ا/ت: نمیدونم خیلی وقته میشناسم
م.ک: من بابت صبح عذر خواهی میکنم گفتم دوست دارم دوست دختر جونگکوک باشی
ا/ت: نه اشکالی نداره خودتون بابتش سرزنش نکنید
م.ک: خیلی مهربونی
ا/ت: من میبینم کسی که داره باهام حرف میزنه رفتارش باهام چطوره پس بدونید خوبی از خودتون
م.ک: وایی هرچی بیشتر باهات اشنا میشم علاقم بهت بیشتر میشه خیلی خوبی دختر
ا/ت: 🙂
م.ک: فکر کنم جونگکوک تا یک ساعت دیگه کارش تموم میشه میاد
ا/ت: اره
م.ک: من میرم میخوابم
ا/ت: باشه شب بخیر
م.ک: شب بخیر عزیزم
فردا صبح
کوک
کوک:مامان ا/ت بیدار نشده
م.ک: نه هنوز
کوک: برو تو اتاقش بیدارش کن باید بریم بیمارستان
م.ک: باشه
چند دقیقه بعد
م.ک: جونگکوک ا/ت رفته
کوک: رفته؟
م.ک: اره
کوک: کجا؟
م.ک: نمیدونم فقط یه نامه گذاشته
[ممنون بابت روز هایی که کنارم بودی خیلی ممنونم خودم میرم بیمارستان بعد از اون راه برمیگردم کره ممنون که از من تو این چند روز نگه داری کردی نمیدونم دیگه چی بنویسم فقط خواستم تشکر کنم یه دنیا ممنونم راستی دستپخت خاله هم عالیه
ا/ت]
کوک: نه این دروغه نباید بره میرم دنبالش شاید هنوز بیمارستان باشه
م.ک: نه نرو خودش راحت تر بوده بره چیکار داری
کوک: خب باید زودتر میگفت....
۱۸.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.