چند پارتی لینو،وقتی باهم میرین مسافرت و... p1
#لینو #استری_کیدز #سناریو #استی #هیونجین #فلیکس
پیش زمینه: تو و لینو و سنا(دختره گایز) و سئوک(ایشون پسرن) باهم دوست بودین و امسال آخرین سال دانشگاهتون بود،برای تعطیلات بین ترم تصمیم گرفتین یه سفر چند روزه به بوسان برین.
*داخل هواپیما*
وارد فرودگاه شدین،پسرا پشت سر تو و سنا بودن و چمدونارو میاوردن
+وای سنا
-جونم؟
+نمیشه نریم؟
-هی پرواز فقط یه ساعته دختر،از چی میترسی
+میترسم دیگه،فکر کن چند کیلومتر از زمین فاصله داری بعد اگه هواپیما خراب بشه یهو سقوط کنیم....
یهو لینو حرفتو قطع کرد
÷ات چرا انقدر خیال بافی میکنی،اصلا تو بیا کنار خودم بشین من نمیزارم اتفاقی برات بیوفته
-تو خودت یه مدت فوبیا پرواز نداشتی آقای لی؟
÷حالا هرچی الان دیگه ندارم
سنا آروم در گوشت گفت
-نگفتم بهت حس داره
+یااااا چه ربطی داره
با اینکه این حرفو زدی ولی ته دلت میدونستی یه حسایی بهت داره،البته اگه میگفتی خودتم از لینو خوشت نمیاد دروغ بود
پروازتون رو اعلام کردن وارد هواپیما شدین
- بیا سئوک جای من و تو اینجاست،شما دوتا هم اونجا باید بشینین
به سنا چشم غره ای رفتی و نشستی سر جات
هواپیما شروع کرد به بلند شدن،قلبت داشت تند تند میزد چشماتو بستی تا بتونی به خودت مسلط بشی که گرمای دستی روی دستات حس کردی
÷هی آروم باش ات،این فقط یه پرواز سادست نیاز نیست اونقدر بترسی
لینو کسی بود که همیشه با حرفاش بهت آرامش میداد
+ممنونم مینهو...
.
.
بلاخره به هتل رسیدین، سوئیتتون دوتا اتاق داشت؛ سنا میخواست حرفی بزنه و دوباره اتاقارو بینتون تقسیم کنه که نزاشتی
+اتاق سمت چپ مال شما پسرا،ما دخترا هم توی اتاق سمت راست میمونیم
دست سنا رو کشیدی رو بردیش توی اتاق
-هی چیکار میکنی تو
+فقط نمیخوام دوباره منو با مینهو توی یه جا بندازی
سنا زد زیر خنده
-مگه بده،تو هواپیما یجوری دستشو گرفته بودی که هر کی ندونه فکر میکرد باهمیم
محکم به بازوش زدی
+فقط ترسیده بودم و دستشو گرفتم،انقدر بزرگش نکن خب؟
با لحن مسخره ای گفت:
-باشه باشه
پ.ن:تا شب پارتای بعدی رو میزارم براتون
پیش زمینه: تو و لینو و سنا(دختره گایز) و سئوک(ایشون پسرن) باهم دوست بودین و امسال آخرین سال دانشگاهتون بود،برای تعطیلات بین ترم تصمیم گرفتین یه سفر چند روزه به بوسان برین.
*داخل هواپیما*
وارد فرودگاه شدین،پسرا پشت سر تو و سنا بودن و چمدونارو میاوردن
+وای سنا
-جونم؟
+نمیشه نریم؟
-هی پرواز فقط یه ساعته دختر،از چی میترسی
+میترسم دیگه،فکر کن چند کیلومتر از زمین فاصله داری بعد اگه هواپیما خراب بشه یهو سقوط کنیم....
یهو لینو حرفتو قطع کرد
÷ات چرا انقدر خیال بافی میکنی،اصلا تو بیا کنار خودم بشین من نمیزارم اتفاقی برات بیوفته
-تو خودت یه مدت فوبیا پرواز نداشتی آقای لی؟
÷حالا هرچی الان دیگه ندارم
سنا آروم در گوشت گفت
-نگفتم بهت حس داره
+یااااا چه ربطی داره
با اینکه این حرفو زدی ولی ته دلت میدونستی یه حسایی بهت داره،البته اگه میگفتی خودتم از لینو خوشت نمیاد دروغ بود
پروازتون رو اعلام کردن وارد هواپیما شدین
- بیا سئوک جای من و تو اینجاست،شما دوتا هم اونجا باید بشینین
به سنا چشم غره ای رفتی و نشستی سر جات
هواپیما شروع کرد به بلند شدن،قلبت داشت تند تند میزد چشماتو بستی تا بتونی به خودت مسلط بشی که گرمای دستی روی دستات حس کردی
÷هی آروم باش ات،این فقط یه پرواز سادست نیاز نیست اونقدر بترسی
لینو کسی بود که همیشه با حرفاش بهت آرامش میداد
+ممنونم مینهو...
.
.
بلاخره به هتل رسیدین، سوئیتتون دوتا اتاق داشت؛ سنا میخواست حرفی بزنه و دوباره اتاقارو بینتون تقسیم کنه که نزاشتی
+اتاق سمت چپ مال شما پسرا،ما دخترا هم توی اتاق سمت راست میمونیم
دست سنا رو کشیدی رو بردیش توی اتاق
-هی چیکار میکنی تو
+فقط نمیخوام دوباره منو با مینهو توی یه جا بندازی
سنا زد زیر خنده
-مگه بده،تو هواپیما یجوری دستشو گرفته بودی که هر کی ندونه فکر میکرد باهمیم
محکم به بازوش زدی
+فقط ترسیده بودم و دستشو گرفتم،انقدر بزرگش نکن خب؟
با لحن مسخره ای گفت:
-باشه باشه
پ.ن:تا شب پارتای بعدی رو میزارم براتون
۱۴.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.