بعد از اینکه رسیدین به پارک ۲ تا پسر دیدید که لباس لش و گ
بعد از اینکه رسیدین به پارک ۲ تا پسر دیدید که لباس لش و گردنبند سلیب پوشیده بودن. سلام کردی . البته داداش هانا رو میشناختی. هانا معرفی کرد
هانا: ات داداشم جونگ کوک و دوستش تهیونگ
ات: خوشبختم
تهیونگ: منم همینطور
تهیونگ : جونگ کوک بریم بستی بگیریم؟
جونگ کوک : اره خوبه هوا هم گرمه
تهیونگ : پس تو با هانا برو بگیر برای خانم ات هم بیار
جونگ کوک فهمید که تهیونگ قرار چیکار کنه ، پس اوکی داد
تهیونگ : مایل هستید بیشتر همو بشناسیم؟
ات: حتما چرا که نه
تهیونگ : پس فردا بریم کافه ؟
ات : اوکی
لباس ات هم میزارم تو اسلاید
اسلاید ۱ لباس هانا
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید ۳ لباس جونگکوک
اسلاید ۴ لباس تهیونگ
هانا: ات داداشم جونگ کوک و دوستش تهیونگ
ات: خوشبختم
تهیونگ: منم همینطور
تهیونگ : جونگ کوک بریم بستی بگیریم؟
جونگ کوک : اره خوبه هوا هم گرمه
تهیونگ : پس تو با هانا برو بگیر برای خانم ات هم بیار
جونگ کوک فهمید که تهیونگ قرار چیکار کنه ، پس اوکی داد
تهیونگ : مایل هستید بیشتر همو بشناسیم؟
ات: حتما چرا که نه
تهیونگ : پس فردا بریم کافه ؟
ات : اوکی
لباس ات هم میزارم تو اسلاید
اسلاید ۱ لباس هانا
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید ۳ لباس جونگکوک
اسلاید ۴ لباس تهیونگ
۵.۲k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.