فیک کوک جدایی پارت دوازدهم
از زبان ا/ت
ناله ی وحشت ناکی کردم گفتم بسه تورو خدا تمومش کن
از زبان کوک
دلم برای ا/ت سوخت رفتم کارش رو تخت
از زبان ا/ت
دیدم جونگ کوک کنارم ولو شد رو تخت گفتم چیشد چرا از رو زمین محوم نکردی گفتش خسته شدم گفتم تو خسته شدی هه لباسامو پوشیدم و رفتم تو اتاقم بعد از پنج دقیقه در زده شد گفتم بیا تو جونگ کوک بود گفتم چیکارم داری گفت میشه پیشت بخوابم لطفا مثلا خودش رو برا لوس کرد وقتی خودش رو لوس میکنه شبیه خرگوش میشه گفتم باشه وای خدا کاشکی لال میشدم جونگ کوکم با ذوق آمد کنارم و منو تو بغلش گرفت و منم اون تو آرامش گرفتم
صبح از زبان ا/ت
صبح از تو بغل جونگ کوک بیدار شدم آرام پاشدم تا بیدار نشه رفتم سرویس و کار های لازم رو انجام دادم وقتی اومدم جونگ کوک رو تخت نبود (بچه اونا فقط ی حموم دارن که تو اتاق جونگ کوکه) خواستم برم حموم گوشیم دستم بود و حواسم نبود غرق گوشی شده بودم در حموم رو باز کردم و با ی صحنه ی وحشت ناکی مواجه شدم جونگ کوک اون تو بود سریع در حموم رد بستم و رفتم پایین وای فقط قیافه ی جونگ کوک رو تصور میکردم خندم میگرفت وای خدای من جونگ کوک از حموم آومد بیرون از تو اتاقم رفتم بیرون و نشستم رو مبل جونگ کوک اومد دم گوشم و گفت اونجا چه غلطی میکردی مگه نمیدنستی تو حموم هستم گفتم نه حواسم به گوشی بود ببخشید پاشدم رفتم حموم و وقتی از حموم اومدم ی کراپ بنفش و ی شلوار لی بگ که مشکی بود پوشیدم رفتم پایین صبحونه خورديم زنگ در خونه میومد گفتم من باز میکنم رفتم باز کردم دیدم اعضا آمدن و با لیسا و آیو خیلی خوش حال شدم گفتم بفرمائید داخل همگی اومدن داخل خیلی دلم برای اعضا تنگ شده بود شوگا گفت ا/ت گفتم جانم گفت خیلی خوابم میاد کجا برم برو تو اتاقم شوگا رفت تا ی چرتی بزنه جیمین گفت موچی خانم گفتم بله موچی دارین گفتم شب بمونین براتون درست میکنم (راستی بچه ها ا/ت ی خرگوش داره اسمش کوکی هست کوکی رو جونگ کوک براش خرید و بعد از اینکه کات کردن اون رو داد به جونگ کوک) توی سکوت بودیم که جونگ کوک شکوندش و گفتش من برای ا/ت ی سوپرایز دارم بابت این شبی که پیشم بود به لیسا اشاره کرد لیسا رفت توی اتاق جونگ کوک که اومد پایین و دیدم لای موهاش کوکیه سریع رفتم کوکی رو گرفتم هنوزم همون رنگ همون شکل خیلی خوش حال شدم مهمونامون رفتن و با اسرار جونگ کوک من و آیو اونجا موندیم آیو رو روی تخت خودم خوابوندمش و خودم هم رفتم تو حال رو مبل خوابیدم که جونگ کوک اومد منو براید استال بغلم کرد گفتم منو بزار زمین منو برد اتاق خودش و گذاشتم رو تخت و کنارم دراز کشید کوکی رو داد بغلم انقد کوکب رو فشار دادم که صداش در اومدرو کردم به کوکی و گفتم تو همونی بودی که
پارت بعدی رو هم میزارم شاید پارت بعدی پایان باشه🥰😍
ناله ی وحشت ناکی کردم گفتم بسه تورو خدا تمومش کن
از زبان کوک
دلم برای ا/ت سوخت رفتم کارش رو تخت
از زبان ا/ت
دیدم جونگ کوک کنارم ولو شد رو تخت گفتم چیشد چرا از رو زمین محوم نکردی گفتش خسته شدم گفتم تو خسته شدی هه لباسامو پوشیدم و رفتم تو اتاقم بعد از پنج دقیقه در زده شد گفتم بیا تو جونگ کوک بود گفتم چیکارم داری گفت میشه پیشت بخوابم لطفا مثلا خودش رو برا لوس کرد وقتی خودش رو لوس میکنه شبیه خرگوش میشه گفتم باشه وای خدا کاشکی لال میشدم جونگ کوکم با ذوق آمد کنارم و منو تو بغلش گرفت و منم اون تو آرامش گرفتم
صبح از زبان ا/ت
صبح از تو بغل جونگ کوک بیدار شدم آرام پاشدم تا بیدار نشه رفتم سرویس و کار های لازم رو انجام دادم وقتی اومدم جونگ کوک رو تخت نبود (بچه اونا فقط ی حموم دارن که تو اتاق جونگ کوکه) خواستم برم حموم گوشیم دستم بود و حواسم نبود غرق گوشی شده بودم در حموم رو باز کردم و با ی صحنه ی وحشت ناکی مواجه شدم جونگ کوک اون تو بود سریع در حموم رد بستم و رفتم پایین وای فقط قیافه ی جونگ کوک رو تصور میکردم خندم میگرفت وای خدای من جونگ کوک از حموم آومد بیرون از تو اتاقم رفتم بیرون و نشستم رو مبل جونگ کوک اومد دم گوشم و گفت اونجا چه غلطی میکردی مگه نمیدنستی تو حموم هستم گفتم نه حواسم به گوشی بود ببخشید پاشدم رفتم حموم و وقتی از حموم اومدم ی کراپ بنفش و ی شلوار لی بگ که مشکی بود پوشیدم رفتم پایین صبحونه خورديم زنگ در خونه میومد گفتم من باز میکنم رفتم باز کردم دیدم اعضا آمدن و با لیسا و آیو خیلی خوش حال شدم گفتم بفرمائید داخل همگی اومدن داخل خیلی دلم برای اعضا تنگ شده بود شوگا گفت ا/ت گفتم جانم گفت خیلی خوابم میاد کجا برم برو تو اتاقم شوگا رفت تا ی چرتی بزنه جیمین گفت موچی خانم گفتم بله موچی دارین گفتم شب بمونین براتون درست میکنم (راستی بچه ها ا/ت ی خرگوش داره اسمش کوکی هست کوکی رو جونگ کوک براش خرید و بعد از اینکه کات کردن اون رو داد به جونگ کوک) توی سکوت بودیم که جونگ کوک شکوندش و گفتش من برای ا/ت ی سوپرایز دارم بابت این شبی که پیشم بود به لیسا اشاره کرد لیسا رفت توی اتاق جونگ کوک که اومد پایین و دیدم لای موهاش کوکیه سریع رفتم کوکی رو گرفتم هنوزم همون رنگ همون شکل خیلی خوش حال شدم مهمونامون رفتن و با اسرار جونگ کوک من و آیو اونجا موندیم آیو رو روی تخت خودم خوابوندمش و خودم هم رفتم تو حال رو مبل خوابیدم که جونگ کوک اومد منو براید استال بغلم کرد گفتم منو بزار زمین منو برد اتاق خودش و گذاشتم رو تخت و کنارم دراز کشید کوکی رو داد بغلم انقد کوکب رو فشار دادم که صداش در اومدرو کردم به کوکی و گفتم تو همونی بودی که
پارت بعدی رو هم میزارم شاید پارت بعدی پایان باشه🥰😍
۱۶.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۲