تو ترکم کردی

پارت ۱۸
ویو نارا:
بسه دیگه خسته شدم چرا داداش طرف اونو میگیره آخه برای چی من باید از اون عوضی عذرخواهش کنم بخاطر کاری که نکردم آشغال هرزه فکر کرده کیه دیگه نمیتونم تحمل کنم هرکاری داداشم میخواد بکنه، بکنه
صدای یکی اومد

ک.به به هرزه خانم
ببند دانتو جن*ده مگه کوزی اینجا در داره
ک. نه کور نبستم ولی تو کی هستی که برای اومدن به اینجا باید ازش اجازه بگیرم ها
خفه شو آشغال دیوونم کردی هرزه همش داری یه دروغی سر هم میکنی گمشو ببینم از اتاق من
ک. نرم میخوای چیکار کنی الان داداشت کامل به من اعتماد داره
داداش بدبختم نمیدونه چه هرزه ای هستی اینطوری میکنه
ک. اینطوریه نشونت میدم
هرکاری دلت میخواد بکن
ک. *یه لوران و میندازه و میشکونه*وای پام خانم چرا اینطوری میکنید مگه من چیکار کردم*خودشو میندازه زمین و مچ پاشو میگیره البته نقششه*
(نامجون میاد)
ن. اینجا چه خبرع
ک. ارباب خواهرتون به پام ضربه زد و بعدم هلم داد سمت دیوار و تازه لیوانم پرت کردم سمتم
ن. نارا برای چی اینکارو کردی*عصبی*
داداش قسم مبخورم کار من نیست داره دروغ میگه
ن. هیسسس ساکت باش کلارا تو اینارو جمع کن بعدم برو پایین
ک. چشم ارباب*لوس*
ن. نارا سریع بیا اتاق من
ولی داداش
ن. گفتم ساکت فقط بیا
چشم
(میرن تو اتاق نامجون)
(نامجون میشینه رو صندلیش و نارا هم روبه نامجون وایسادع)
ن. توضیح بده
چیو
ن.اینکه چرا این کارو کردی
من کاری نکردم
ن. بسه دروغ نگو به من بگو چرا این کارو کردی*داد و عصبی*
من گفتم کاری نکردم
ن.پس چرا کلارا گفت
اون دروغ میگی
ن. نه برعکس تو دروغ میگی
من دروغ نمیگم یعنی شما حرف منو باور نمیکنید حرف اون هرزه رو باور میکن....

ویو ادمین:
نارا داشت حرف میزد که با سوزش بشدت شدیدی رو گونش حرفش قطع شد نلمجون بهش سیلی زده بود خیلی محکم طوزی که لبش بدجوری پاره شد و از دماغ و دهنش خون میومد نارا با چشمای عصبی و اشکی و مظلوم به نامجون خیره شده بود

ن. خفه شو هرزه تویی نه اون
چی من هرزم من یا اون این همه مدت سعی کردم بهت ثابت کنم دروغ میگه ولی تو گوش نکزدی آخه چرا
ن. چون نمیخوام دروغ هاتو بشنوم
من دروغ نمیگم
ن. چرا میگی
بسه چرا اینطوری میکنی هااا خسته شدم بسه*جیغ و گریه*
ن. گفتم خفه شو هرزه ازت متنفرم اصلا حقت بود تا آخر عمرت توی اون بهزیستی میموندی و برت نمی گردوندم اصلا برای چی هرزه ای مثل ترو باید نگه دارم دوباره برت میگردونم به همون بهزیستی لیاقتت همونه *عربده و عصبانی*

ویو نارا:
با هر کلمه ای که میگفت حس میکردم قلبم تیکه تیکه میشد اون منو نمیخواست دلش میخواد برمگردونه مگه کم زجرم داده اصلا خسته شدم من اینجا نمیمونم
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم باید همه چیرو بگم

بسه ولم کن آره من هرزم مت لیاقت ندارم اینجا بمونم اره منو برگردون به همون بهزیستی آره از اولش باید همونجا میموندم الان مگه تو واسه اینکه دویتم داشتی برم گردوندی برگردوندیم که بعنوان برده بفروشیم قبلشم اذیتم کنی اگر دوستم داشتی هفت سال تو اون بهزیستی لعنتی نمیذاشتیم اگر دوستم داشتی بعد هفت سال یادت نمی افتاد یه خواهر کوچولوی یتیم داری اگر دوستم داشتی میومدی دنبالم اگر جای بهزیستی عوض شده بود چقدر برای تو زحمت داشت پیداش کنی ها نه تو منو نمیخواستی هیچ وقت نخواستی و دوستم نداشتی من بهت اعتماد کردم فکر کردم بالاخره میتونم بهت اعتماد کنم فکر کردم واقعا دوسم دازی اما نه حتی توهم منو نمیخوای مگه تو نبودی روز خاکسپاری جلوی قبر مامان بابا بهم قول دادی همیشه حواسط بهم باشه مگه تو به من قول ندادی یادته*جیغ و گریه شدید و عربده*

(فلش بک به هشت سال قبل روز خاکسپاری پدر و مادر نامجون و نارا)

(بچه ها لحن نارا چون فقط پنج سالش بوده بچه گونه و کیوته نمینویسم)
*گریه*
ن. هیس قربونت برم من آروم باش
داداش من مامان بابامو میخوام
ن. فدات بشم منم مثل تو ناراحتم و دلم براشون تنگ میشه اما آروم باش
آره حتی اگر اونا نباشن من شمارو دارم که همیشه حواستون بهم هست مگه نه
ن. آره عزیزم من قول میدم همیشه کنارت باشم و حواسم بهت باشه از این به بعد پیش من میمونی نمیذارم کوچک ترین آسیبی ببینه و اذیت بشی از حالا همیشه حواسم بهت هست عزیزم
یعنی شما ازم مراقبت میکنین؟
ن. آره خواهر کوچولوی من قول میدم هیچ وقت تنهات نذارم و کنارت باشم نمیذارم هیچ کمبودی توی زندگیت داشته باشی خودم حواسم بهت هست
واقعا؟
ن. آره عزیزم
قول میدید*انگشت کوچیکشو میاره بالا*
ن. آره قربونت برم قول میدم*انگشت کوچیکه نارا رو میگیره*
وای مرسی داداش خیلی دوست دارم
ن. منم دوست دارم فرشته من*بغلش میکنه و میلوستش*

ادامه دارد....