بابا محسن معتقد بود که من باید توی همه چیز اول باشم. معدل
بابا محسن معتقد بود که من باید توی همه چیز اول باشم. معدلم بیست باشد، نفر نخست مسابقات قرآن شوم، رتبه کنکور خوبی بیاورم و کلی قانون دیگر. با این حال، وقتی آتاری بازی میکردیم، هیچ دلش نمیخواست او را ببرم و مرتب جر میزد. سیم دستهام را میکشید. وسط بازی میگفت برایش آب بیاورم و توی آن فاصله، چهارتا گل میزد. یا میگفت آداپتور داغ کرده و دستگاه را خاموش میکرد. اما هر جایی به جز اینجا، کوچکترین اشتباهی را ازم نمیپذیرفت.
مثلن، یکبار دینی را شده بودم 10 ؛ برای اینکه به معلممان گفته بودم خدا اینطور که شما میگویی نیست و او، گوشم را پیچاند و گفت چه غلطها. من هم توی برگه به همه سوالها، درست پاسخ دادم؛ اما زیرش نوشتم تمام این جوابها، غلط اندر غلط است. البته آن لحظه به این فکر نمیکردم که بابا جلوی پرستاری که کلهام را باند میبست، بگوید «جرات داری، یه بار دیگه کمتر از 20 بگیر، اون موقع باید سرتو رو گردنت بخیه کنی.»
همین شد که تمام زندگی، من تشنهی برنده شدن بودم. اما راستش، یک وقتهایی، دلم میخواست بگویم نمیتوانم. حسابی که بزرگ شدم، یکبار به بابا این را گفتم. پرسید «چرا نگفتی؟» گفتم «بخاطر شما.» گفت «آخه پاریکال، من که نمیتوانستم به بچهام بگم برو خاک بر سر شو که. میشد؟ این همه زدم زیر بازی. عقل داشتی، میفهمیدی»
دیشب که داشتم خندوانه میدیدم و یکی از کمدینها، وسط اجرا گفت نمیتوانم، همه این حرفها پرید توی خیالم. اینکه آدم باید در زمان مناسب شجاعت این را داشته باشد که بگوید تسلیمم. نمیتوانم. تهش همین بود. برایش مهم نباشد که چند میلیون نفر بغضش را تماشا میکنند. بزند زیر همه قواعد بازی. با وجود این، ته دلش باور داشته باشد که روزی همه چیز را درست میکند.
من گمان میکنم که استندآپ نیمهکارهی وحید، یکی از بهترین برنامههای تاریخ تلویزیون بود و میخواهم به تمام کسانی که جایی مسئولیتی دارند، توصیه کنم که بارها این اجرا را ببینند. و به این فکر کنند که شاید لازم نباشد همه زمان قانونی مسئولیتشان را بگذرانند. بهجاش، کمی منصف باشند، با خودشان، و صادق با مردم، با اندکی مهربانی و شاید لبخند تلخی زل بزنند توی چشمهامان و بگویند نمیشود. یا نشد. یا کار ما نیست. جبران میکنیم. ببخشید.
آن وقت شک ندارم که صدای مردم را از همین دور دور، از همین فاصله طولانی میان ما و آنها خواهند شنید که میگویند خدا ببخشد. حالا غصه نخورید. با هم درستش میکنیم.
#مرتضی_برزگر
#مسئولیت
پ.ن.در عکس .نوشته جناب ژوله درمورد استنداپ دیشب بسی عالیست
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
مثلن، یکبار دینی را شده بودم 10 ؛ برای اینکه به معلممان گفته بودم خدا اینطور که شما میگویی نیست و او، گوشم را پیچاند و گفت چه غلطها. من هم توی برگه به همه سوالها، درست پاسخ دادم؛ اما زیرش نوشتم تمام این جوابها، غلط اندر غلط است. البته آن لحظه به این فکر نمیکردم که بابا جلوی پرستاری که کلهام را باند میبست، بگوید «جرات داری، یه بار دیگه کمتر از 20 بگیر، اون موقع باید سرتو رو گردنت بخیه کنی.»
همین شد که تمام زندگی، من تشنهی برنده شدن بودم. اما راستش، یک وقتهایی، دلم میخواست بگویم نمیتوانم. حسابی که بزرگ شدم، یکبار به بابا این را گفتم. پرسید «چرا نگفتی؟» گفتم «بخاطر شما.» گفت «آخه پاریکال، من که نمیتوانستم به بچهام بگم برو خاک بر سر شو که. میشد؟ این همه زدم زیر بازی. عقل داشتی، میفهمیدی»
دیشب که داشتم خندوانه میدیدم و یکی از کمدینها، وسط اجرا گفت نمیتوانم، همه این حرفها پرید توی خیالم. اینکه آدم باید در زمان مناسب شجاعت این را داشته باشد که بگوید تسلیمم. نمیتوانم. تهش همین بود. برایش مهم نباشد که چند میلیون نفر بغضش را تماشا میکنند. بزند زیر همه قواعد بازی. با وجود این، ته دلش باور داشته باشد که روزی همه چیز را درست میکند.
من گمان میکنم که استندآپ نیمهکارهی وحید، یکی از بهترین برنامههای تاریخ تلویزیون بود و میخواهم به تمام کسانی که جایی مسئولیتی دارند، توصیه کنم که بارها این اجرا را ببینند. و به این فکر کنند که شاید لازم نباشد همه زمان قانونی مسئولیتشان را بگذرانند. بهجاش، کمی منصف باشند، با خودشان، و صادق با مردم، با اندکی مهربانی و شاید لبخند تلخی زل بزنند توی چشمهامان و بگویند نمیشود. یا نشد. یا کار ما نیست. جبران میکنیم. ببخشید.
آن وقت شک ندارم که صدای مردم را از همین دور دور، از همین فاصله طولانی میان ما و آنها خواهند شنید که میگویند خدا ببخشد. حالا غصه نخورید. با هم درستش میکنیم.
#مرتضی_برزگر
#مسئولیت
پ.ن.در عکس .نوشته جناب ژوله درمورد استنداپ دیشب بسی عالیست
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
۱.۳k
۲۰ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.