بد دانشگاه داشتم برمیگشتم خونه که یادم اومد نانومی گفت میاد خونمون حالا باید ...
_ۺأھݫأڊہ ڭۏݘݣ ݦݩ🕯꒰
𝐏𝐚𝐫𝐭 1
𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆
بد دانشگاه داشتم برمیگشتم خونه که یادم اومد نانومی گفت میاد خونمون حالا باید برم نا مادریم و نا پدریم رو راضی کنم رسیدم خونه رفتم تو خونه گوزیده بود خیلی کثیف بود نا مادریم اومد
نامادری:به به اوندی
ا.ت:سلام مامان میشه یچیزی بگم
نامادری:بگو
ا.ت:میشه برم امشب خونه دوستم
نامادری:ببین ا.ت بابات
ا.ت:من خودم جوابش رو میدم لطفا
نامادری:باشهه
ا.ت رفت سمت خونه نانومی و به نانومی پیام دادم گفتم من میرم خونشون
رسیدم خونه نانومی
ا.ت:سلام نانومی
نانومی: سلام
رفتیم تو خونه و رفتیم تویه اتاق نانومی
نانومی:خب توضیح بده که پسره چه شکلی بود
ا.ت:بابا تو چرا ول نمیکنی
نانومی: بگوو
ا.ت:اوففف باشه خب موهاش سفید بود پشت گردنش یه تاتو بود چشماش مشکی بود و زیر چشماش سیاه و پیرن و شلوار مشکی پوشیده بود
نانومی:ای جانننن
ا.ت:تیرررررر
نانومی:راستی ا.ت فردا میای بریم شهربازی
ا.ت:اگه ناپدریم و نا مادریم راضی بشن
نانومی:باشه
شب شد و ما خوابیدیم من پشتم به نانومی بود و نانومی پشتش به من چرخیدم و سمت نانومی ببینم بیداره یا نه چرخیدم دیدم نه نانومی هست و نه پتو یکم ترسیدم بلند شدم رفتم تو پذیرایی که دست کسی رو رویه شونم احساس کردم چرخیدم دیدم یک نفر با پتوی سفیده
ا.ت:یا کیساکیییییی بدون هانمااااااا
نانومی:چته ترسیدم
ا.ت:تیر بگیری الهی من ریدم تو خودم تو ترسیدی
نانومی:ا.ت حوسلم رید
ا.ت:بگیر بکپ فردا باید بریم دانشگاه
نانومی:باشه
صبح شد و رفتیم دانشگاه از دانشگاه که برگشتم رفتم خونه
ا.ت:سلام کسی خونه نیست
نا پدریم اومد نزدیک و زد تو گوشم اما برام عادی بود
ناپدری:از دیشب تا حالا کجا بودی
ا.ت:از مامان اجازه گرفتم رفتم خونه دوستم
بابا اجازه میدی امروز با دوستم برم شهربازی
ناپدری:هه هه هه من به تو اجازه نمیدم بری قبرستون چه برسه شهر بازی
ا.ت گریش گرفت رفت تویه اتا ساعت ۴ بود نانومی اینا میخواستن ساعت ۷ برن ا.ت تو فکر بود که نا مادریش اومد تویه اتاق
نامادری:برو ولی من پول بهت نمیدم
ا.ت:مرسییییی
بلند شدم رفتم حموم چونکه ناپدریم زده بود تو صورتم جای دستش مونده بود بایه زوری با کرم پنهونش کردم
رفتم پایین نانومی اومده بود سوار ماشین شدم
نانومی:دختر خالم هم میاد با خودمون
ا.ت:آممم باوشه
رفتیم دنبال دختر خاله نانومی
ساکورا:سلام
نانومی:سلام
ا.ت:سلام
ساکورا:تو ا.ت هستی درسته
ا.ت:آره چطور؟
ساکورا:نانومی برام تعریف کرد چی شد
ا.ت نگاه برگ ریزونی به نانومی کرد
ساکورا:ولش بریم دنبال دوست پسر من
نانومی:ای بابا باوشهه
رسیدن دم در خونه دوست دختر ساکورا
بد ۵ دقیقه اومدن وقتی رسیدن شهربازی
خب دستم شکشست برای پارت بد لایک کنید ببینید دوپارت رو تویه شب گذاشتم😑🗿
𝐏𝐚𝐫𝐭 1
𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆ ࣪.𓂃⋆
بد دانشگاه داشتم برمیگشتم خونه که یادم اومد نانومی گفت میاد خونمون حالا باید برم نا مادریم و نا پدریم رو راضی کنم رسیدم خونه رفتم تو خونه گوزیده بود خیلی کثیف بود نا مادریم اومد
نامادری:به به اوندی
ا.ت:سلام مامان میشه یچیزی بگم
نامادری:بگو
ا.ت:میشه برم امشب خونه دوستم
نامادری:ببین ا.ت بابات
ا.ت:من خودم جوابش رو میدم لطفا
نامادری:باشهه
ا.ت رفت سمت خونه نانومی و به نانومی پیام دادم گفتم من میرم خونشون
رسیدم خونه نانومی
ا.ت:سلام نانومی
نانومی: سلام
رفتیم تو خونه و رفتیم تویه اتاق نانومی
نانومی:خب توضیح بده که پسره چه شکلی بود
ا.ت:بابا تو چرا ول نمیکنی
نانومی: بگوو
ا.ت:اوففف باشه خب موهاش سفید بود پشت گردنش یه تاتو بود چشماش مشکی بود و زیر چشماش سیاه و پیرن و شلوار مشکی پوشیده بود
نانومی:ای جانننن
ا.ت:تیرررررر
نانومی:راستی ا.ت فردا میای بریم شهربازی
ا.ت:اگه ناپدریم و نا مادریم راضی بشن
نانومی:باشه
شب شد و ما خوابیدیم من پشتم به نانومی بود و نانومی پشتش به من چرخیدم و سمت نانومی ببینم بیداره یا نه چرخیدم دیدم نه نانومی هست و نه پتو یکم ترسیدم بلند شدم رفتم تو پذیرایی که دست کسی رو رویه شونم احساس کردم چرخیدم دیدم یک نفر با پتوی سفیده
ا.ت:یا کیساکیییییی بدون هانمااااااا
نانومی:چته ترسیدم
ا.ت:تیر بگیری الهی من ریدم تو خودم تو ترسیدی
نانومی:ا.ت حوسلم رید
ا.ت:بگیر بکپ فردا باید بریم دانشگاه
نانومی:باشه
صبح شد و رفتیم دانشگاه از دانشگاه که برگشتم رفتم خونه
ا.ت:سلام کسی خونه نیست
نا پدریم اومد نزدیک و زد تو گوشم اما برام عادی بود
ناپدری:از دیشب تا حالا کجا بودی
ا.ت:از مامان اجازه گرفتم رفتم خونه دوستم
بابا اجازه میدی امروز با دوستم برم شهربازی
ناپدری:هه هه هه من به تو اجازه نمیدم بری قبرستون چه برسه شهر بازی
ا.ت گریش گرفت رفت تویه اتا ساعت ۴ بود نانومی اینا میخواستن ساعت ۷ برن ا.ت تو فکر بود که نا مادریش اومد تویه اتاق
نامادری:برو ولی من پول بهت نمیدم
ا.ت:مرسییییی
بلند شدم رفتم حموم چونکه ناپدریم زده بود تو صورتم جای دستش مونده بود بایه زوری با کرم پنهونش کردم
رفتم پایین نانومی اومده بود سوار ماشین شدم
نانومی:دختر خالم هم میاد با خودمون
ا.ت:آممم باوشه
رفتیم دنبال دختر خاله نانومی
ساکورا:سلام
نانومی:سلام
ا.ت:سلام
ساکورا:تو ا.ت هستی درسته
ا.ت:آره چطور؟
ساکورا:نانومی برام تعریف کرد چی شد
ا.ت نگاه برگ ریزونی به نانومی کرد
ساکورا:ولش بریم دنبال دوست پسر من
نانومی:ای بابا باوشهه
رسیدن دم در خونه دوست دختر ساکورا
بد ۵ دقیقه اومدن وقتی رسیدن شهربازی
خب دستم شکشست برای پارت بد لایک کنید ببینید دوپارت رو تویه شب گذاشتم😑🗿
- ۲۸۰
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط