P53
مشغول آماده کردن وسایلی بودی که نیاز داشتین. تخم مرغ، روغن، آرد، خامه، شکلات، شیر، وانیل و...
چندتا بسته دیگه هم از قسمت کنار یخچال برداشتی و کنار بقیه وسایل روی میز گذاشتی.
خواستی بری دنبال ریچارد که همزمان با برگشتنت به سمت ورودی آشپزخونه، خودش اومد داخل.
《خب آماده ای؟》
با هیجان بهش نگاه کردی. بهت نگاه کرد و گفت:
《می دونی یکی از اتفاقاتی که تا به حال برام نیوفتاده چیه رونیکا؟》
《چی؟》
به میز رو به روت تکیه کرد و سرش رو با چشمای بسته پایین انداخت و به چیزهایی که پوشیده بود اشاره کرد.
《اینکه با همچین مدل پیشبندی بخوام کیک درست کنم و یکی موفق شده باشه که منو مجبور به این کار کنه. خیلی عجیبه.》
به پیشبند قلبی و صورتیش نگاه کردی که خندت گرفت. الان که به ظاهرش دقت می کردی خیلی خنده دار بود.
《خوبه که، خیلی بهت میاد》
《بله شکی نیست!》
《به هرحال هردوتامون کیک شکلاتی دوست داریم. پس غر نزن دیگه》
چند ثانیه بعد انگار دیگه بیخیال شد و کنارت وایستاد. یکی از ظرف هارو با همزن بهش دادی.
《اینارو تا وقتی هم بزن که کاملا سفید و مخلوط بشه. بعدش کم کم بهش آرد رو اضافه کن》
باشه ای گفت و مشغول شد. شاید به نظر ناراضی میومد ولی می تونستی از روی لبخند محوش بفهمی که خیلیم از این ایده ای که دادی بدش نمیاد.
خودت هم بعد از روشن کردن و تنظیم دمای فر، کنار ریچارد نشستی و مشغول درست کردن مواد روی کیک شدی.
چندتا بسته دیگه هم از قسمت کنار یخچال برداشتی و کنار بقیه وسایل روی میز گذاشتی.
خواستی بری دنبال ریچارد که همزمان با برگشتنت به سمت ورودی آشپزخونه، خودش اومد داخل.
《خب آماده ای؟》
با هیجان بهش نگاه کردی. بهت نگاه کرد و گفت:
《می دونی یکی از اتفاقاتی که تا به حال برام نیوفتاده چیه رونیکا؟》
《چی؟》
به میز رو به روت تکیه کرد و سرش رو با چشمای بسته پایین انداخت و به چیزهایی که پوشیده بود اشاره کرد.
《اینکه با همچین مدل پیشبندی بخوام کیک درست کنم و یکی موفق شده باشه که منو مجبور به این کار کنه. خیلی عجیبه.》
به پیشبند قلبی و صورتیش نگاه کردی که خندت گرفت. الان که به ظاهرش دقت می کردی خیلی خنده دار بود.
《خوبه که، خیلی بهت میاد》
《بله شکی نیست!》
《به هرحال هردوتامون کیک شکلاتی دوست داریم. پس غر نزن دیگه》
چند ثانیه بعد انگار دیگه بیخیال شد و کنارت وایستاد. یکی از ظرف هارو با همزن بهش دادی.
《اینارو تا وقتی هم بزن که کاملا سفید و مخلوط بشه. بعدش کم کم بهش آرد رو اضافه کن》
باشه ای گفت و مشغول شد. شاید به نظر ناراضی میومد ولی می تونستی از روی لبخند محوش بفهمی که خیلیم از این ایده ای که دادی بدش نمیاد.
خودت هم بعد از روشن کردن و تنظیم دمای فر، کنار ریچارد نشستی و مشغول درست کردن مواد روی کیک شدی.
۵.۱k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.