وقتی که زندگیم عوض شد ۱۴
ات: اما میتونم که استفا بدم من از همین الان استفا میدم چون که میخوام برم تو خونه ی جونگ کوک کار کنم
تهیونگ: اما...
جین با مکث گفت:
تهیونگ خودت که میدونی میتونه استفا بده...
شوگا: جین راست میگه چون که خدمتکار این حق رو داره
تهیونگ: خب باشه میتونی بری هر*زه
ات: من هرزه نیستم چون که تاحالا با کسی راب*طه نداشتم خیالت راحت حالا هر چقدر خواستی منو هر*زه صدا کن ولی همه می دونن
که من اینطور نیستم و اون موقع فقط خودت رو مسخره میکنی
تهیونگ: وقتی این حرف هارو از خود ات شنیدم خیلی حالم بد شد به خاطر همین...
ات: وقتی تهیونگ حرفام رو شنید یکدفعه ای اومد سمتم حدس میزم که میخواد بهم سیلی بزنه به خاطر همین چشام رو بستم بعد چند ثانیه دیدم که هیچ اتفاقی نیوفتاد به خاطر همین چشامو باز کردم و دیدم که جونگ کوک دست تهیونگ رو محکم گرفته تهیونگ مثل دیوونه ها خندید و با داد گفت:
ها باورم نمیشه جونگ کوک این دختره ی هر*زه طلسمت کرده ؟ تو مثلا صمیمی ترین دوست من بودی حالا میای دستم رو میگیری
این داستان ادامه دارد...💜
هر وقت تونستم بقیه ی پارت ها رو میذارم❤️
تهیونگ: اما...
جین با مکث گفت:
تهیونگ خودت که میدونی میتونه استفا بده...
شوگا: جین راست میگه چون که خدمتکار این حق رو داره
تهیونگ: خب باشه میتونی بری هر*زه
ات: من هرزه نیستم چون که تاحالا با کسی راب*طه نداشتم خیالت راحت حالا هر چقدر خواستی منو هر*زه صدا کن ولی همه می دونن
که من اینطور نیستم و اون موقع فقط خودت رو مسخره میکنی
تهیونگ: وقتی این حرف هارو از خود ات شنیدم خیلی حالم بد شد به خاطر همین...
ات: وقتی تهیونگ حرفام رو شنید یکدفعه ای اومد سمتم حدس میزم که میخواد بهم سیلی بزنه به خاطر همین چشام رو بستم بعد چند ثانیه دیدم که هیچ اتفاقی نیوفتاد به خاطر همین چشامو باز کردم و دیدم که جونگ کوک دست تهیونگ رو محکم گرفته تهیونگ مثل دیوونه ها خندید و با داد گفت:
ها باورم نمیشه جونگ کوک این دختره ی هر*زه طلسمت کرده ؟ تو مثلا صمیمی ترین دوست من بودی حالا میای دستم رو میگیری
این داستان ادامه دارد...💜
هر وقت تونستم بقیه ی پارت ها رو میذارم❤️
۵.۵k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.