خلافکار قسمت ۷:
تهیونگ پیش سه ریون اومد و پیاده شد و سه ریون رو سوار کرد و خودش هم سوار شد افسار رو گرفت و رفتن از دروازه بیرون کمی توی جنگل های اطراف گشتن تهیونگ هم به سه ریون یاد داد چطور اسب سواری کنه بعد همونطور بغل دست اسب قدم میزد و سه ریون هم سواری میکرد دم رود خونه روی سنگ نشست
سه ریون:تهیونگ میترسم نکنه اسبه بره جای دیگه
تهیونگ:ببینم چیکار میکنی
سه ریون:اگر بخوام وایسه باید اینجوری کنم؟هی!
سه ریون اشتباهی افسارو تکون داد و اسب دوید
تهیونگ:نه افسار رو بکش زود باش
سه ریون:چطور؟
تهیونگ هم دوید دنبالشون سه ریون تحمل نکرد از روی اسب پرید و تهیونگ هم بلافاصله پرید روی اسب و افسار رو کشید سه ریون کنار درخت افتاده بود و اونو تماشا کرد و محوش شد(حتما گفته مثل شاهزاده هاست)
سپس توی راه برگشت تهیونگ افسار توی دستش بود و سه ریون هم روی اسب سوار بود و تهیونگ هم قدم میزد و برگشتن عمارت و تهیونگ دست سه ریون رو گرفت و سه ریون پایین اومد و تهیونگ هم اسب رو برد اصطبل و بعد اومد،قدم میزدن و رفتن توی عمارت توی انبار اونجا روی کاه ها نشستن و صحبت میکردن که روی شونه هم خوابشون برد صبح صدای صحبت اومد تهیونگ بیدار شد
تهیونگ:سه ریون!سه ریون بیدار شو یکی داره میاد
سه ریون یهو از خواب پرید:چی؟
یهو در باز شد جفتشون ایستادن یهو یه مرد مسن بود که انگار باغبون اون عمارت بود تا دیدشون وحشت کرد یه چوب برداشت گرفت طرفشون سه ریون رفت پشت تهیونگ،تهیونگ هم ترسید،سه ریون:وای حالا چیکار کنیم
مرد:هی شما دوتا!اینجا چه غلطی میکنید نکنه از عمارت دزدی میکنید؟
سه ریون که انگار داشت پیرمرد رو گول میزد اومد سمت در گفت:نه بخدا عمو جان ما فقط...
مرد:بیا اینجا حرف نزن دختره ی...
مرد هم خواست با چون سه ریون رو بزنه تهیونگ خم شد روش اونو هل داد بیرون خودشم دوید بیرون و مرد هم هی این تهیونگ بدبخت رو میزد اونم میدوید دنبال سه ریون خلاصه دویدن داخل عمارت از پله ها رفتن بالا رفتن توی یه اتاق انگار اتاق ارباب عمارت بود تهیونگ هم چوبی چیزی گیرش نیومد زد چوب پرده اتاق رو آورد پایین پرده هارو پاره کرد چوبشو گذاشت بین دستگیره ها تا باز نشه یارو هم میزد توی در تهیونگ یه لباس گرون دخترونه دید پرت کرد طرف سه ریون اون هم پوشید تهیونگ هم یه کت شلوار مردونه پوشید زد شیشه رو شکست از اونجا پریدن پایین دویدن توی راه رو خدمه ها هم ندیدن فقط از روی لباساشون فکر کردن بانوی جوان و ارباب بودن و خم شدن به احترام اونا هم فقط دویدن توی بلکن باغبون اشتباه رفت تهیونگ هم سه ریونو بوسید تا دیده نشن بعد دویدن رسیدن توی راه پله که باغبون برگشت دیدشون کرد دنبالشون اونا هم دست تو دست دویدن از عمارت بیرون،از راه جنگلی رفتن،باغبون گمشون کرد
سه ریون:تهیونگ میترسم نکنه اسبه بره جای دیگه
تهیونگ:ببینم چیکار میکنی
سه ریون:اگر بخوام وایسه باید اینجوری کنم؟هی!
سه ریون اشتباهی افسارو تکون داد و اسب دوید
تهیونگ:نه افسار رو بکش زود باش
سه ریون:چطور؟
تهیونگ هم دوید دنبالشون سه ریون تحمل نکرد از روی اسب پرید و تهیونگ هم بلافاصله پرید روی اسب و افسار رو کشید سه ریون کنار درخت افتاده بود و اونو تماشا کرد و محوش شد(حتما گفته مثل شاهزاده هاست)
سپس توی راه برگشت تهیونگ افسار توی دستش بود و سه ریون هم روی اسب سوار بود و تهیونگ هم قدم میزد و برگشتن عمارت و تهیونگ دست سه ریون رو گرفت و سه ریون پایین اومد و تهیونگ هم اسب رو برد اصطبل و بعد اومد،قدم میزدن و رفتن توی عمارت توی انبار اونجا روی کاه ها نشستن و صحبت میکردن که روی شونه هم خوابشون برد صبح صدای صحبت اومد تهیونگ بیدار شد
تهیونگ:سه ریون!سه ریون بیدار شو یکی داره میاد
سه ریون یهو از خواب پرید:چی؟
یهو در باز شد جفتشون ایستادن یهو یه مرد مسن بود که انگار باغبون اون عمارت بود تا دیدشون وحشت کرد یه چوب برداشت گرفت طرفشون سه ریون رفت پشت تهیونگ،تهیونگ هم ترسید،سه ریون:وای حالا چیکار کنیم
مرد:هی شما دوتا!اینجا چه غلطی میکنید نکنه از عمارت دزدی میکنید؟
سه ریون که انگار داشت پیرمرد رو گول میزد اومد سمت در گفت:نه بخدا عمو جان ما فقط...
مرد:بیا اینجا حرف نزن دختره ی...
مرد هم خواست با چون سه ریون رو بزنه تهیونگ خم شد روش اونو هل داد بیرون خودشم دوید بیرون و مرد هم هی این تهیونگ بدبخت رو میزد اونم میدوید دنبال سه ریون خلاصه دویدن داخل عمارت از پله ها رفتن بالا رفتن توی یه اتاق انگار اتاق ارباب عمارت بود تهیونگ هم چوبی چیزی گیرش نیومد زد چوب پرده اتاق رو آورد پایین پرده هارو پاره کرد چوبشو گذاشت بین دستگیره ها تا باز نشه یارو هم میزد توی در تهیونگ یه لباس گرون دخترونه دید پرت کرد طرف سه ریون اون هم پوشید تهیونگ هم یه کت شلوار مردونه پوشید زد شیشه رو شکست از اونجا پریدن پایین دویدن توی راه رو خدمه ها هم ندیدن فقط از روی لباساشون فکر کردن بانوی جوان و ارباب بودن و خم شدن به احترام اونا هم فقط دویدن توی بلکن باغبون اشتباه رفت تهیونگ هم سه ریونو بوسید تا دیده نشن بعد دویدن رسیدن توی راه پله که باغبون برگشت دیدشون کرد دنبالشون اونا هم دست تو دست دویدن از عمارت بیرون،از راه جنگلی رفتن،باغبون گمشون کرد
۲.۷k
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.